vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4132

title of 4132
۳۴۹۴Nگفت قبطی تو دعایی کن که من * از سیاهی دل ندارم آن دهن
۳۴۹۵Nکه بود که قفل این دل وا شود * زشت را در بزم خوبان جا شود
۳۴۹۶Nمسخی از تو صاحب خوبی شود * یا بلیسی باز کروبی شود
۳۴۹۷Nیا به فر دست مریم بوی مشک * یابد و تری و میوه شاخ خشک
۳۴۹۸Nسبطی آن دم در سجود افتاد و گفت * کای خدای عالم جهر و نهفت
۳۴۹۹Nجز تو پیش کی بر آرد بنده دست * هم دعا و هم اجابت از تو است
۳۵۰۰Nهم ز اول تو دهی میل دعا * تو دهی آخر دعاها را جزا
۳۵۰۱Nاول و آخر تویی ما در میان * هیچ هیچی که نیاید در بیان
۳۵۰۲Nاین چنین می‌گفت تا افتاد طشت * از سر بام و دلش بی‌هوش گشت
۳۵۰۳Nباز آمد او به هوش اندر دعا * لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی
۳۵۰۴Nدر دعا بود او که ناگه نعره‌ای * از دل قبطی بجست و غره‌ای
۳۵۰۵Nکه هلا بشتاب و ایمان عرضه کن * تا ببرم زود زنار کهن
۳۵۰۶Nآتشی در جان من انداختند * مر بلیسی را به جان بنواختند
۳۵۰۷Nدوستی تو و از تو ناشگفت * حمد لله عاقبت دستم گرفت
۳۵۰۸Nکیمیایی بود صحبتهای تو * کم مباد از خانه‌ی دل پای تو
۳۵۰۹Nتو یکی شاخی بدی از نخل خلد * چون گرفتم او مرا تا خلد برد
۳۵۱۰Nسیل بود آن که تنم را در ربود * برد سلیم تا لب دریای جود
۳۵۱۱Nمن به بوی آب رفتم سوی سیل * بحر دیدم در گرفتم کیل کیل
۳۵۱۲Nطاس آوردش که اکنون آب گیر * گفت رو شد آبها پیشم حقیر
۳۵۱۳Nشربتی خوردم ز اللَّه اشتری * تا به محشر تشنگی ناید مرا
۳۵۱۴Nآن که جو و چشمه‌ها را آب داد * چشمه‌ای در اندرون من گشاد
۳۵۱۵Nاین جگر که بود گرم و آب خوار * گشت پیش همت او آب خوار
۳۵۱۶Nکاف کافی آمد او بهر عباد * صدق وعده‌ی‌ کهیعص
۳۵۱۷Nکافی‌ام بدهم ترا من جمله خیر * بی‌سبب بی‌واسطه‌ی یاری غیر
۳۵۱۸Nکافی‌ام بی‌نان ترا سیری دهم * بی‌سپاه و لشکرت میری دهم
۳۵۱۹Nبی‌بهارت نرگس و نسرین دهم * بی‌کتاب و اوستا تلقین دهم
۳۵۲۰Nکافی‌ام بی‌داروات درمان کنم * گور را و چاه را میدان کنم
۳۵۲۱Nموسیی را دل دهم با یک عصا * تا زند بر عالمی شمشیرها
۳۵۲۲Nدست موسی را دهم یک نور و تاب * که طپانچه می‌زند بر آفتاب
۳۵۲۳Nچوب را ماری کنم من هفت سر * که نزاید ماده مار او را ز نر
۳۵۲۴Nخون نیامیزم در آب نیل من * خود کنم خون عین آبش را به فن
۳۵۲۵Nشادی‌ات را غم کنم چون آب نیل * که نیابی سوی شادیها سبیل
۳۵۲۶Nباز چون تجدید ایمان بر تنی * باز از فرعون بیزاری کنی
۳۵۲۷Nموسی رحمت ببینی آمده * نیل خون بینی از او آبی شده
۳۵۲۸Nچون سر رشته نگه داری درون * نیل ذوق تو نگردد هیچ خون
۳۵۲۹Nمن گمان بردم که ایمان آورم * تا از این طوفان خون آبی خورم
۳۵۳۰Nمن چه دانستم که تبدیلی کند * در نهاد من مرا نیلی کند
۳۵۳۱Nسوی چشم خود بکی نیلم روان * برقرارم پیش چشم دیگران
۳۵۳۲Nهمچنان که این جهان پیش نبی * غرق تسبیح است و پیش ما غبی
۳۵۳۳Nپیش چشمش این جهان پر عشق و داد * پیش چشم دیگران مرده و جماد
۳۵۳۴Nپست و بالا پیش چشمش تیز رو * از کلوخ و خشت او نکته نشو
۳۵۳۵Nبا عوام این جمله بسته و مرده‌ای * زین عجب‌تر من ندیدم پرده‌ای
۳۵۳۶Nگورها یکسان به پیش چشم ما * روضه و حفره به چشم اولیا
۳۵۳۷Nعامه گفتندی که پیغمبر ترش * از چه گشته ست و شده ست او ذوق کش
۳۵۳۸Nخاص گفتندی که سوی چشمتان * می‌نماید او ترش ای امتان
۳۵۳۹Nیک زمان در چشم ما آیید تا * خنده‌ها بینید اندر هَلْ أَتی
۳۵۴۰Nاز سر امرودبن بنماید آن * منعکس صورت، به زیر آ ای جوان
۳۵۴۱Nآن درخت هستی است امرودبن * تا بر آن جایی نماید نو کهن
۳۵۴۲Nتا بر آن جایی ببینی خارزار * پر ز کژدمهای خشم و پر ز مار
۳۵۴۳Nچون فرود آیی ببینی رایگان * یک جهان پر گل رخان و دایگان