vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4130

title of 4130
۳۴۰۷Nگفت استر راست گفتی ای شتر * این بگفت و چشم کرد از اشک پر
۳۴۰۸Nساعتی بگریست و در پایش فتاد * گفت ای بگزیده‌ی رب العباد
۳۴۰۹Nچه زیان دارد گر از فرخندگی * در پذیری تو مرا در بندگی
۳۴۱۰Nگفت چون اقرار کردی پیش من * رو که رستی تو ز آفات زمن
۳۴۱۱Nدادی انصاف و رهیدی از بلا * تو عدو بودی شدی ز اهل ولا
۳۴۱۲Nخوی بد در ذات تو اصلی نبود * کز بد اصلی نیاید جز جحود
۳۴۱۳Nآن بد عاریتی باشد که او * آرد اقرار و شود او توبه جو
۳۴۱۴Nهمچو آدم زلتش عاریه بود * لا جرم اندر زمان توبه نمود
۳۴۱۵Nچون که اصلی بود جرم آن بلیس * ره نبودش جانب توبه‌ی نفیس
۳۴۱۶Nرو که رستی از خود و از خوی بد * و از زبانه‌ی نار و از دندان دد
۳۴۱۷Nرو که اکنون دست در دولت زدی * در فگندی خود به بخت سرمدی
۳۴۱۸Nادخلی تو فی عبادی یافتی * ادخلی فی جنتی دریافتی
۳۴۱۹Nدر عبادش راه کردی خویش را * رفتی اندر خلد از راه خفا
۳۴۲۰Nاهدنا گفتی صراط مستقیم * دست تو بگرفت و بردت تا نعیم
۳۴۲۱Nنار بودی نور گشتی ای عزیز * غوره بودی گشتی انگور و مویز
۳۴۲۲Nاختری بودی شدی تو آفتاب * شاد باش اللَّه اعلم بالصواب
۳۴۲۳Nای ضیاء الحق حسام الدین بگیر * شهد خویش اندر فگن در حوض شیر
۳۴۲۴Nتا رهد آن شیر از تغییر طعم * یابد از بحر مزه تکثیر طعم
۳۴۲۵Nمتصل گردد بدان بحر أَ لَسْتُ * چون که شد دریا ز هر تغییر رست
۳۴۲۶Nمنفذی یابد در آن بحر عسل * آفتی را نبود اندر وی عمل
۳۴۲۷Nغره‌ای کن شیروار ای شیر حق * تا رود آن غره بر هفتم طبق
۳۴۲۸Nچه خبر جان ملول سیر را * کی شناسد موش غره‌ی شیر را
۳۴۲۹Nبر نویس احوال خود با آب زر * بهر هر دریا دلی نیکو گهر
۳۴۳۰Nآب نیل است این حدیث جان فزا * یا ربش در چشم قبطی خون نما