block:4129
۳۳۷۷ | N | اشتری را دید روزی استری | * | چون که با او جمع شد در آخوری |
۳۳۷۸ | N | گفت من بسیار میافتم به رو | * | در گریوه و راه و در بازار و کو |
۳۳۷۹ | N | خاصه از بالای که تا زیر کوه | * | در سر آیم هر زمانی از شکوه |
۳۳۸۰ | N | کم همیافتی تو در رو بهر چیست | * | یا مگر خود جان پاکت دولتی است |
۳۳۸۱ | N | در سر آیم هر دم و زانو زنم | * | پوز و زانو ز آن خطا پر خون کنم |
۳۳۸۲ | N | کژ شود پالان و رختم بر سرم | * | و ز مکاری هر زمان زخمی خورم |
۳۳۸۳ | N | همچو کم عقلی که از عقل تباه | * | بشکند توبه به هر دم در گناه |
۳۳۸۴ | N | مسخرهی ابلیس گردد در زمن | * | از ضعیفی رای آن توبه شکن |
۳۳۸۵ | N | در سر آید هر زمان چون اسب لنگ | * | که بود بارش گران و راه سنگ |
۳۳۸۶ | N | میخورد از غیب بر سر زخم او | * | از شکست توبه آن ادبار خو |
۳۳۸۷ | N | باز توبه میکند با رای سست | * | دیو یک تف کرد و توبهش را سکست |
۳۳۸۸ | N | ضعف اندر ضعف و کبرش آن چنان | * | که به خواری بنگرد در واصلان |
۳۳۸۹ | N | ای شتر که تو مثال مومنی | * | کم فتی در رو و کم بینی زنی |
۳۳۹۰ | N | تو چه داری که چنین بیآفتی | * | بیعثاری و کم اندر رو فتی |
۳۳۹۱ | N | گفت گر چه هر سعادت از خداست | * | در میان ما و تو بس فرقهاست |
۳۳۹۲ | N | سربلندم من دو چشم من بلند | * | بینش عالی امان است از گزند |
۳۳۹۳ | N | از سر که من ببینم پای کوه | * | هر گو و هموار را من توه توه |
۳۳۹۴ | N | همچنان که دید آن صدر اجل | * | پیش کار خویش تا روز اجل |
۳۳۹۵ | N | آن چه خواهد بود بعد بیست سال | * | دید اندر حال آن نیکو خصال |
۳۳۹۶ | N | حال خود تنها ندید آن متقی | * | بلکه حال مغربی و مشرقی |
۳۳۹۷ | N | نور در چشم و دلش سازد سکن | * | بهر چه سازد پی حب الوطن |
۳۳۹۸ | N | همچو یوسف کاو بدید اول به خواب | * | که سجودش کرد ماه و آفتاب |
۳۳۹۹ | N | از پس ده سال بلکه بیشتر | * | آن چه یوسف دیده بد بر کرد سر |
۳۴۰۰ | N | نیست آن ینظر بنور اللَّه گزاف | * | نور ربانی بود گردون شکاف |
۳۴۰۱ | N | نیست اندر چشم تو آن نور رو | * | هستی اندر حس حیوانی گرو |
۳۴۰۲ | N | تو ز ضعف چشم بینی پیش پا | * | تو ضعیف و هم ضعیفت پیشوا |
۳۴۰۳ | N | پیشوا چشم است دست و پای را | * | کاو ببیند جای را ناجای را |
۳۴۰۴ | N | دیگر آن که چشم من روشنتر است | * | دیگر آن که خلقت من اطهر است |
۳۴۰۵ | N | ز انکه هستم من ز اولاد حلال | * | نه ز اولاد زنا و اهل ضلال |
۳۴۰۶ | N | تو ز اولاد زنایی بیگمان | * | تیر کژ پرد چو بد باشد کمان |