block:4124
۳۲۵۹ | N | کل عالم صورت عقل کل است | * | کاوست بابای هر آنک اهل قل است |
۳۲۶۰ | N | چون کسی با عقل کل کفران فزود | * | صورت کل پیش او هم سگ نمود |
۳۲۶۱ | N | صلح کن با این پدر عاقی بهل | * | تا که فرش زر نماید آب و گل |
۳۲۶۲ | N | پس قیامت نقد حال تو بود | * | پیش تو چرخ و زمین مبدل شود |
۳۲۶۳ | N | من که صلحم دایما با این پدر | * | این جهان چون جنت استم در نظر |
۳۲۶۴ | N | هر زمان نو صورتی و نو جمال | * | تا ز نو دیدن فرو میرد ملال |
۳۲۶۵ | N | من همیبینم جهان را پر نعیم | * | آبها از چشمهها جوشان مقیم |
۳۲۶۶ | N | بانگ آبش میرسد در گوش من | * | مست میگردد ضمیر و هوش من |
۳۲۶۷ | N | شاخهها رقصان شده چون تایبان | * | برگها کف زن مثال مطربان |
۳۲۶۸ | N | برق آیینهست لامع از نمد | * | گر نماید آینه تا چون بود |
۳۲۶۹ | N | از هزاران مینگویم من یکی | * | ز انکه آگندهست هر گوش از شکی |
۳۲۷۰ | N | پیش وهم این گفت مژده دادن است | * | عقل گوید مژده چه نقد من است |