vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4123

title of 4123
۳۲۴۲Nهمچنان کان زاهد اندر سال قحط * بود او خندان و گریان جمله رهط
۳۲۴۳Nپس بگفتندش چه جای خنده است * قحط بیخ مومنان بر کنده است
۳۲۴۴Nرحمت از ما چشم خود بر دوخته‌ست * ز آفتاب تیز، صحرا سوخته است
۳۲۴۵Nکشت و باغ و رز سیه استاده است * در زمین نم نیست نه بالا نه پست
۳۲۴۶Nخلق می‌میرند زین قحط و عذاب * ده ده و صد صد چو ماهی دور از آب
۳۲۴۷Nبر مسلمانان نمی‌آری تو رحم * مومنان خویشند و یک تن شحم و لحم
۳۲۴۸Nرنج یک جزوی ز تن رنج همه ست * گر دم صلح است یا خود ملحمه ست
۳۲۴۹Nگفت در چشم شما قحط است این * پیش چشمم چون بهشت است این زمین
۳۲۵۰Nمن همی‌بینم به هر دشت و مکان * خوشه‌ها انبه رسیده تا میان
۳۲۵۱Nخوشه‌ها در موج از باد صبا * پر بیابان سبزتر از گندنا
۳۲۵۲Nز آزمون من دست بر وی می‌زنم * دست و چشم خویش را چون بر کنم
۳۲۵۳Nیار فرعون تنید ای قوم دون * ز آن نماید مر شما را نیل خون
۳۲۵۴Nیار موسای خرد گردید زود * تا نماند خون و بینید آب رود
۳۲۵۵Nاز پدر با تو جفایی می‌رود * آن پدر در چشم تو سگ می‌شود
۳۲۵۶Nآن پدر سگ نیست تاثیر جفاست * که چنان رحمت نظر را سگ نماست
۳۲۵۷Nگرگ می‌دیدند یوسف را به چشم * چون که اخوان را حسودی بود و خشم
۳۲۵۸Nبا پدر چون صلح کردی خشم رفت * آن سگی شد، گشت بابا یار تفت