block:4123
۳۲۴۲ | N | همچنان کان زاهد اندر سال قحط | * | بود او خندان و گریان جمله رهط |
۳۲۴۳ | N | پس بگفتندش چه جای خنده است | * | قحط بیخ مومنان بر کنده است |
۳۲۴۴ | N | رحمت از ما چشم خود بر دوختهست | * | ز آفتاب تیز، صحرا سوخته است |
۳۲۴۵ | N | کشت و باغ و رز سیه استاده است | * | در زمین نم نیست نه بالا نه پست |
۳۲۴۶ | N | خلق میمیرند زین قحط و عذاب | * | ده ده و صد صد چو ماهی دور از آب |
۳۲۴۷ | N | بر مسلمانان نمیآری تو رحم | * | مومنان خویشند و یک تن شحم و لحم |
۳۲۴۸ | N | رنج یک جزوی ز تن رنج همه ست | * | گر دم صلح است یا خود ملحمه ست |
۳۲۴۹ | N | گفت در چشم شما قحط است این | * | پیش چشمم چون بهشت است این زمین |
۳۲۵۰ | N | من همیبینم به هر دشت و مکان | * | خوشهها انبه رسیده تا میان |
۳۲۵۱ | N | خوشهها در موج از باد صبا | * | پر بیابان سبزتر از گندنا |
۳۲۵۲ | N | ز آزمون من دست بر وی میزنم | * | دست و چشم خویش را چون بر کنم |
۳۲۵۳ | N | یار فرعون تنید ای قوم دون | * | ز آن نماید مر شما را نیل خون |
۳۲۵۴ | N | یار موسای خرد گردید زود | * | تا نماند خون و بینید آب رود |
۳۲۵۵ | N | از پدر با تو جفایی میرود | * | آن پدر در چشم تو سگ میشود |
۳۲۵۶ | N | آن پدر سگ نیست تاثیر جفاست | * | که چنان رحمت نظر را سگ نماست |
۳۲۵۷ | N | گرگ میدیدند یوسف را به چشم | * | چون که اخوان را حسودی بود و خشم |
۳۲۵۸ | N | با پدر چون صلح کردی خشم رفت | * | آن سگی شد، گشت بابا یار تفت |