vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4121

title of 4121
۳۱۶۰Nاو شنیده بود از دور این خبر * که اسیر پیره زن گشت آن پسر
۳۱۶۱Nکان عجوزه بود اندر جادویی * بی‌نظیر و ایمن از مثل و دویی
۳۱۶۲Nدست بر بالای دست است ای فتی * در فن و در زور تا ذات خدا
۳۱۶۳Nمنتهای دستها دست خداست * بحر بی‌شک منتهای سیلهاست
۳۱۶۴Nهم از او گیرند مایه ابرها * هم بدو باشد نهایت سیل را
۳۱۶۵Nگفت شاهش کاین پسر از دست رفت * گفت اینک آمدم درمان زفت
۳۱۶۶Nنیست همتا زال را زین ساحران * جز من داهی رسیده ز آن کران
۳۱۶۷Nچون کف موسی به امر کردگار * نک بر آرم من ز سحر او دمار
۳۱۶۸Nکه مرا این علم آمد ز آن طرف * نه ز شاگردی سحر مستخف
۳۱۶۹Nآمدم تا بر گشایم سحر او * تا نماند شاه زاده زرد رو
۳۱۷۰Nسوی گورستان برو وقت سحور * پهلوی دیوار هست اسپید گور
۳۱۷۱Nسوی قبله باز کاو آن جای را * تا ببینی قدرت و صنع خدا
۳۱۷۲Nبس دراز است این حکایت تو ملول * زبده را گویم رها کردم فضول
۳۱۷۳Nآن گرههای گران را بر گشاد * پس ز محنت پور شه را راه داد
۳۱۷۴Nآن پسر با خویش آمد شد دوان * سوی تخت شاه با صد امتحان
۳۱۷۵Nسجده کرد و بر زمین می‌زد ذقن * در بغل کرده پسر تیغ و کفن
۳۱۷۶Nشاه آیین بست و اهل شهر شاد * و آن عروس ناامید بی‌مراد
۳۱۷۷Nعالم از سر زنده گشت و پر فروز * ای عجب آن روز روز امروز روز
۳۱۷۸Nیک عروسی کرد شاه او را چنان * که جلاب قند بد پیش سگان
۳۱۷۹Nجادوی کمپیر از غصه بمرد * روی و خوی زشت با مالک سپرد
۳۱۸۰Nشاه زاده در تعجب مانده بود * کز من او عقل و نظر چون در ربود
۳۱۸۱Nنو عروسی دید همچون ماه حسن * که همی‌زد بر ملیحان راه حسن
۳۱۸۲Nگشت بی‌هوش و به رو اندر فتاد * تا سه روز از جسم وی گم شد فؤاد
۳۱۸۳Nسه شبانه روز او ز خود بی‌هوش گشت * تا که خلق از غشی او پر جوش گشت
۳۱۸۴Nاز گلاب و از علاج آمد بخود * اندک اندک فهم گشتش نیک و بد
۳۱۸۵Nبعد سالی گفت شاهش در سخن * کای پسر یاد آر از آن یار کهن
۳۱۸۶Nیاد آور ز آن ضجیع و ز آن فراش * تا بدین حد بی‌وفا و مر مباش
۳۱۸۷Nگفت رو من یافتم دار السرور * وارهیدم از چه دار الغرور
۳۱۸۸Nهمچنان باشد چو مومن راه یافت * سوی نور حق ز ظلمت روی تافت