vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4120

title of 4120
۳۱۲۹Nمادر شه زاده گفت از نقص عقل * شرط کفویت بود در عقل و نقل
۳۱۳۰Nتو ز شح و بخل خواهی و ز دها * تا ببندی پور ما را بر گدا
۳۱۳۱Nگفت صالح را گدا گفتن خطاست * کاو غنی القلب از داد خداست
۳۱۳۲Nدر قناعت می‌گریزد از تقی * نه از لئیمی و کسل همچون گدا
۳۱۳۳Nقلتی کان از قناعت وز تقاست * آن ز فقر و قلت دونان جداست
۳۱۳۴Nحبه‌ای آن گر بیابد سر نهد * وین ز گنج زر به همت می‌جهد
۳۱۳۵Nشه که او از حرص قصد هر حرام * می‌کند او را گدا گوید همام
۳۱۳۶Nگفت کو شهر و قلاع او را جهیز * یا نثار گوهر و دینار ریز
۳۱۳۷Nگفت رو هر کاو غم دین بر گزید * باقی غمها خدا از وی برید
۳۱۳۸Nغالب آمد شاه و دادش دختری * از نژاد صالحی خوش جوهری
۳۱۳۹Nدر ملاحت خود نظیر خود نداشت * چهره‌اش تابان‌تر از خورشید چاشت
۳۱۴۰Nحسن دختر این خصالش آن چنان * کز نکویی می‌نگنجد در بیان
۳۱۴۱Nصید دین کن تا رسد اندر تبع * حسن و مال و جاه و بخت منتفع
۳۱۴۲Nآخرت قطار اشتر دان به ملک * در تبع دنیاش همچون پشم و پشک
۳۱۴۳Nپشم بگزینی شتر نبود ترا * ور بود اشتر چه قیمت پشم را
۳۱۴۴Nچون بر آمد این نکاح آن شاه را * با نژاد صالحان بی‌مرا
۳۱۴۵Nاز قضا کمپیرکی جادو که بود * عاشق شه زاده‌ی با حسن و جود
۳۱۴۶Nجادویی کردش عجوزه‌ی کابلی * که برد ز آن رشک سحر بابلی
۳۱۴۷Nشه بچه شد عاشق کمپیر زشت * تا عروس و آن عروسی را بهشت
۳۱۴۸Nیک سیه دیوی و کابولی زنی * گشت بر شه زاده ناگه ره زنی
۳۱۴۹Nآن نود ساله عجوز گنده کس * نه خرد هشت آن ملک را و نه بس
۳۱۵۰Nتا به سالی بود شه زاده اسیر * بوسه جایش نعل کفش گنده پیر
۳۱۵۱Nصحبت کمپیر او را می‌درود * تا ز کاهش نیم جانی مانده بود
۳۱۵۲Nدیگران از ضعف وی با درد سر * او ز سکر سحر از خود بی‌خبر
۳۱۵۳Nاین جهان بر شاه چون زندان شده * وین پسر بر گریه‌شان خندان شده
۳۱۵۴Nشاه بس بی‌چاره شد در برد و مات * روز و شب می‌کرد قربان و زکات
۳۱۵۵Nز انکه هر چاره که می‌کرد آن پدر * عشق کمپیرک همی‌شد بیشتر
۳۱۵۶Nپس یقین گشتش که مطلق آن سری است * چاره او را بعد از این لابه‌گری است
۳۱۵۷Nسجده می‌کرد او که فرمانت رواست * غیر حق بر ملک حق فرمان که راست
۳۱۵۸Nلیک این مسکین همی‌سوزد چو عود * دست گیرش ای رحیم و ای ودود
۳۱۵۹Nتا ز یا رب یا رب و افغان شاه * ساحری استاد پیش آمد ز راه