vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4118

title of 4118
۳۰۸۵Nپادشاهی داشت یک برنا پسر * باطن و ظاهر مزین از هنر
۳۰۸۶Nخواب دید او کان پسر ناگه بمرد * صافی عالم بر آن شه گشت درد
۳۰۸۷Nخشک شد از تاب آتش مشک او * که نماند از تف آتش اشک او
۳۰۸۸Nآن چنان پر شد ز دود و درد شاه * که نمی‌یابید در وی راه آه
۳۰۸۹Nخواست مردن قالبش بی‌کار شد * عمر مانده بود شه بیدار شد
۳۰۹۰Nشادیی آمد ز بیداریش پیش * که ندیده بود اندر عمر خویش
۳۰۹۱Nکه ز شادی خواست هم فانی شدن * بس مطوق آمد این جان و بدن
۳۰۹۲Nاز دم غم می‌بمیرد این چراغ * و ز دم شادی بمیرد اینت لاغ
۳۰۹۳Nدر میان این دو مرگ او زنده است * این مطوق شکل جای خنده است
۳۰۹۴Nشاه با خود گفت شادی را سبب * آن چنان غم بود از تسبیب رب
۳۰۹۵Nای عجب یک چیز از یک روی مرگ * و آن ز یک روی دگر احیا و برگ
۳۰۹۶Nآن یکی نسبت بدان حالت هلاک * باز هم آن سوی دیگر امتساک
۳۰۹۷Nشادی تن سوی دنیاوی کمال * سوی روز عاقبت نقص و زوال
۳۰۹۸Nخنده را در خواب هم تعبیر خوان * گریه گوید با دریغ و اندهان
۳۰۹۹Nگریه را در خواب شادی و فرح * هست در تعبیر ای صاحب مرح
۳۱۰۰Nشاه اندیشید کاین غم خود گذشت * لیک جان از جنس این بد ظن بگشت
۳۱۰۱Nور رسد خاری چنین اندر قدم * که رود گل یادگاری بایدم
۳۱۰۲Nچون فنا را شد سبب بی‌منتهی * پس کدامین راه را بندیم ما
۳۱۰۳Nصد دریچه و در سوی مرگ لدیغ * می‌کند اندر گشادن ژیغ ژیغ
۳۱۰۴Nژیغ ژیغ تلخ آن درهای مرگ * نشنود گوش حریص از حرص برگ
۳۱۰۵Nاز سوی تن دردها بانگ در است * و ز سوی خصمان جفا بانگ در است
۳۱۰۶Nجان من بر خوان دمی فهرست طب * نار علتها نظر کن ملتهب
۳۱۰۷Nز آن همه‌ی غرها در این خانه ره است * هر دو گامی پر ز کژدمها چه است
۳۱۰۸Nباد تند است و چراغم ابتری * زو بگیرانم چراغ دیگری
۳۱۰۹Nتا بود کز هر دو یک وافی شود * گر به باد آن یک چراغ از جا رود
۳۱۱۰Nهمچو عارف کز تن ناقص چراغ * شمع دل افروخت از بهر فراغ
۳۱۱۱Nتا که روزی کاین بمیرد ناگهان * پیش چشم خود نهد او شمع جان
۳۱۱۲Nاو نکرد این فهم پس داد از غرر * شمع فانی را به فانیی دگر