vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4117

title of 4117
۳۰۵۱Nهست بازیهای آن شیر علم * مخبری از بادهای مکتتم
۳۰۵۲Nگر نبودی جنبش آن بادها * شیر مرده کی بجستی در هوا
۳۰۵۳Nز آن شناسی باد را گر آن صباست * یا دبور است این بیان آن خفاست
۳۰۵۴Nاین بدن مانند آن شیر علم * فکر می‌جنباند او را دم‌به‌دم
۳۰۵۵Nفکر کان از مشرق آید آن صباست * وان که از مغرب دبور با وباست
۳۰۵۶Nمشرق این باد فکرت دیگر است * مغرب این باد فکرت ز آن سر است
۳۰۵۷Nمه جماد است و بود شرقش جماد * جان جان جان بود شرق فؤاد
۳۰۵۸Nشرق خورشیدی که شد باطن فروز * قشر و عکس آن بود خورشید روز
۳۰۵۹Nز انکه چون مرده بود تن بی‌لهب * پیش او نه روز بنماید نه شب
۳۰۶۰Nور نباشد آن چو این باشد تمام * بی‌شب و بی‌روز دارد انتظام
۳۰۶۱Nهمچنان که چشم می‌بیند به خواب * بی‌مه و خورشید ماه و آفتاب
۳۰۶۲Nنوم ما چون شد اخ الموت ای فلان * زین برادر آن برادر را بدان
۳۰۶۳Nور بگویندت که هست آن فرع این * مشنو آن را ای مقلد بی‌یقین
۳۰۶۴Nمی‌ببیند خواب جانت وصف حال * که به بیداری نبینی بیست سال
۳۰۶۵Nدر پی تعبیر آن تو عمرها * می‌دوی سوی شهان با دها
۳۰۶۶Nکه بگو آن خواب را تعبیر چیست * فرع گفتن این چنین سر را سگی است
۳۰۶۷Nخواب عام است این و خود خواب خواص * باشد اصل اجتبا و اختصاص
۳۰۶۸Nپیل باید تا چو خسبد او ستان * خواب بیند خطه‌ی هندوستان
۳۰۶۹Nخر نبیند هیچ هندستان به خواب * خر ز هندستان نکرده‌ست اغتراب
۳۰۷۰Nجان همچون پیل باید نیک زفت * تا به خواب او هند داند رفت تفت
۳۰۷۱Nذکر هندستان کند پیل از طلب * پس مصور گردد آن ذکرش به شب
۳۰۷۲Nاذْکُرُوا اللَّهَ‌ کار هر اوباش نیست * ارْجِعِی‌ بر پای هر قلاش نیست
۳۰۷۳Nلیک تو آیس مشو هم پیل باش * ور نه پیلی در پی تبدیل باش
۳۰۷۴Nکیمیا سازان گردون را ببین * بشنو از میناگران هر دم طنین
۳۰۷۵Nنقش بندانند در جو فلک * کارسازانند بهر لی و لک
۳۰۷۶Nگر نبینی خلق مشکین جیب را * بنگر ای شب کور این آسیب را
۳۰۷۷Nهر دم آسیب است بر ادراک تو * نبت نو نو رسته بین از خاک تو
۳۰۷۸Nزین بد ابراهیم ادهم دیده خواب * بسط هندستان دل را بی‌حجاب
۳۰۷۹Nلاجرم زنجیرها را بر درید * مملکت برهم زد و شد ناپدید
۳۰۸۰Nآن نشان دید هندستان بود * که جهد از خواب و دیوانه شود
۳۰۸۱Nمی‌فشاند خاک بر تدبیرها * می‌دراند حلقه‌ی زنجیرها
۳۰۸۲Nآن چنان که گفت پیغمبر ز نور * که نشانش آن بود اندر صدور
۳۰۸۳Nکه تجافی آرد از دار الغرور * هم انابت آرد از دار السرور
۳۰۸۴Nبهر شرح این حدیث مصطفی * داستانی بشنو ای یار صفا