vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4116

title of 4116
۳۰۳۰Nجوهر صدقت خفی شد در دروغ * همچو طعم روغن اندر طعم دوغ
۳۰۳۱Nآن دروغت این تن فانی بود * راستت آن جان ربانی بود
۳۰۳۲Nسالها این دوغ تن پیدا و فاش * روغن جان اندر او فانی و لاش
۳۰۳۳Nتا فرستد حق رسولی بنده‌ای * دوغ را در خمره جنباننده‌ای
۳۰۳۴Nتا بجنباند به هنجار و به فن * تا بدانم من که پنهان بود من
۳۰۳۵Nیا کلام بنده‌ای کان جزو اوست * در رود در گوش او کاو وحی جوست
۳۰۳۶Nاذن مومن وحی ما را واعی است * آن چنان گوشی قرین داعی است
۳۰۳۷Nهمچنان که گوش طفل از گفت مام * پر شود ناطق شود او در کلام
۳۰۳۸Nور نباشد طفل را گوش رشد * گفت مادر نشنود گنگی شود
۳۰۳۹Nدایما هر کر اصلی گنگ بود * ناطق آن کس شد که از مادر شنود
۳۰۴۰Nدان که گوش کر و گنگ از آفتی است * که پذیرای دم و تعلیم نیست
۳۰۴۱Nآن که بی‌تعلیم بد ناطق خداست * که صفات او ز علتها جداست
۳۰۴۲Nیا چو آدم کرده تلقینش خدا * بی‌حجاب مادر و دایه و ازا
۳۰۴۳Nیا مسیحی که به تعلیم ودود * در ولادت ناطق آمد در وجود
۳۰۴۴Nاز برای دفع تهمت در ولاد * که نزاده‌ست از زنا و از فساد
۳۰۴۵Nجنبشی بایست اندر اجتهاد * تا که دوغ آن روغن از دل باز داد
۳۰۴۶Nروغن اندر دوغ باشد چون عدم * دوغ در هستی بر آورده علم
۳۰۴۷Nآن که هستت می‌نماید هست پوست * و انکه فانی می‌نماید اصل اوست
۳۰۴۸Nدوغ روغن ناگرفته است و کهن * تا بنگزینی بنه خرجش مکن
۳۰۴۹Nهین بگردانش به دانش دست دست * تا نماید آن چه پنهان کرده است
۳۰۵۰Nز انکه این فانی دلیل باقی است * لابه‌ی مستان دلیل ساقی است