block:4113
۲۹۳۳ | N | پادشاهی بر ندیمی خشم کرد | * | خواست تا از وی بر آرد دود و گرد |
۲۹۳۴ | N | کرد شه شمشیر بیرون از غلاف | * | تا زند بر وی جزای آن خلاف |
۲۹۳۵ | N | هیچ کس را زهره نه تا دم زند | * | یا شفیعی بر شفاعت بر تند |
۲۹۳۶ | N | جز عماد الملک نامی در خواص | * | در شفاعت مصطفی وارانه خاص |
۲۹۳۷ | N | بر جهید و زود در سجده فتاد | * | در زمان شه تیغ قهر از کف نهاد |
۲۹۳۸ | N | گفت اگر دیو است من بخشیدمش | * | ور بلیسی کرد من پوشیدمش |
۲۹۳۹ | N | چون که آمد پای تو اندر میان | * | راضیم گر کرد مجرم صد زیان |
۲۹۴۰ | N | صد هزاران خشم بتوانم شکست | * | که ترا آن فضل و آن مقدار هست |
۲۹۴۱ | N | لابهات را هیچ نتوانم شکست | * | ز انکه لابهی تو یقین لابهی من است |
۲۹۴۲ | N | گر زمین و آسمان بر هم زدی | * | ز انتقام این مرد بیرون نامدی |
۲۹۴۳ | N | ور شدی ذره به ذره لابهگر | * | او نبردی این زمان از تیغ سر |
۲۹۴۴ | N | بر تو میننهیم منت ای کریم | * | لیک شرح عزت تست ای ندیم |
۲۹۴۵ | N | این نکردی تو که من کردم یقین | * | ای صفاتت در صفات ما دفین |
۲۹۴۶ | N | تو در این مستعملی نی عاملی | * | ز انکه محمول منی نی حاملی |
۲۹۴۷ | N | ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ گشتهای | * | خویشتن در موج چون کف هشتهای |
۲۹۴۸ | N | لا شدی پهلوی الا خانه گیر | * | این عجب که هم اسیری هم امیر |
۲۹۴۹ | N | آن چه دادی تو ندادی شاه داد | * | اوست پس اللَّه اعلم بالرشاد |
۲۹۵۰ | N | و آن ندیم رسته از زخم و بلا | * | زین شفیع آزرد و برگشت از ولا |
۲۹۵۱ | N | دوستی ببرید ز آن مخلص تمام | * | رو به حایط کرد تا نارد سلام |
۲۹۵۲ | N | زین شفیع خویشتن بیگانه شد | * | زین تعجب خلق در افسانه شد |
۲۹۵۳ | N | که نه مجنون است یاری چون برید | * | از کسی که جان او را واخرید |
۲۹۵۴ | N | واخریدش آن دم از گردن زدن | * | خاک نعل پاش بایستی شدن |
۲۹۵۵ | N | باژگونه رفت و بیزاری گرفت | * | با چنین دل دار کین داری گرفت |
۲۹۵۶ | N | پس ملامت کرد او را مصلحی | * | کاین جفا چون میکنی با ناصحی |
۲۹۵۷ | N | جان تو بخرید آن دل دار خاص | * | آن دم از گردن زدن کردت خلاص |
۲۹۵۸ | N | گر بدی کردی نبایستی رمید | * | خاصه نیکی کرد آن یار حمید |
۲۹۵۹ | N | گفت بهر شاه مبذول است جان | * | او چرا آید شفیع اندر میان |
۲۹۶۰ | N | لی مع اللَّه وقت بود آن دم مرا | * | لا یسع فیه نبی مجتبی |
۲۹۶۱ | N | من نخواهم رحمتی جز زخم شاه | * | من نخواهم غیر آن شه را پناه |
۲۹۶۲ | N | غیر شه را بهر آن لا کردهام | * | که به سوی شه تولا کردهام |
۲۹۶۳ | N | گر ببرد او به قهر خود سرم | * | شاه بخشد شصت جان دیگرم |
۲۹۶۴ | N | کار من سربازی و بیخویشی است | * | کار شاهنشاه من سر بخشی است |
۲۹۶۵ | N | فخر آن سر که کف شاهش برد | * | ننگ آن سر کاو به غیری سر برد |
۲۹۶۶ | N | شب که شاه از قهر در قیرش کشید | * | ننگ دارد از هزاران روز عید |
۲۹۶۷ | N | خود طواف آن که او شه بین بود | * | فوق قهر و لطف و کفر و دین بود |
۲۹۶۸ | N | ز آن نیامد یک عبارت در جهان | * | که نهان است و نهان است و نهان |
۲۹۶۹ | N | ز انکه این اسما و الفاظ حمید | * | از گلابهی آدمی آمد پدید |
۲۹۷۰ | N | علم الاسما بد آدم را امام | * | لیک نه اندر لباس عین و لام |
۲۹۷۱ | N | چون نهاد از آب و گل بر سر کلاه | * | گشت آن اسمای جانی رو سیاه |
۲۹۷۲ | N | که نقاب حرف و دم در خود کشید | * | تا شود بر آب و گل معنی پدید |
۲۹۷۳ | N | گر چه از یک وجه منطق کاشف است | * | لیک از ده وجه پرده و مکنف است |