vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4104

title of 4104
۲۶۵۷Nیک زنی آمد به پیش مرتضی * گفت شد بر ناودان طفلی مرا
۲۶۵۸Nگرش می‌خوانم نمی‌آید به دست * ور هلم ترسم که افتد او به پست
۲۶۵۹Nنیست عاقل تا که دریابد چو ما * گر بگویم کز خطر سوی من آ
۲۶۶۰Nهم اشارت را نمی‌داند به دست * ور بداند نشنود این هم بد است
۲۶۶۱Nبس نمودم شیر و پستان را بدو * او همی‌گرداند از من چشم و رو
۲۶۶۲Nاز برای حق شمایید ای مهان * دستگیر این جهان و آن جهان
۲۶۶۳Nزود درمان کن که می‌لرزد دلم * که به درد از میوه‌ی دل بگسلم
۲۶۶۴Nگفت طفلی را بر آور هم به بام * تا ببیند جنس خود را آن غلام
۲۶۶۵Nسوی جنس آید سبک ز آن ناودان * جنس بر جنس است عاشق جاودان
۲۶۶۶Nزن چنان کرد و چو دید آن طفل او * جنس خود خوش خوش بدو آورد رو
۲۶۶۷Nسوی بام آمد ز متن ناودان * جاذب هر جنس را هم جنس دان
۲۶۶۸Nغژغژان آمد به سوی طفل طفل * وارهید او از فتادن سوی سفل
۲۶۶۹Nز آن بود جنس بشر پیغمبران * تا به جنسیت رهند از ناودان
۲۶۷۰Nپس بشر فرمود خود را مثلکم * تا به جنس آیید و کم گردید گم
۲۶۷۱Nز انکه جنسیت عجایب جاذبی است * جاذبش جنس است هر جا طالبی است
۲۶۷۲Nعیسی و ادریس بر گردون شدند * با ملایک چون که هم جنس آمدند
۲۶۷۳Nباز آن هاروت و ماروت از بلند * جنس تن بودند ز آن زیر آمدند
۲۶۷۴Nکافران هم جنس شیطان آمده * جانشان شاگرد شیطانان شده
۲۶۷۵Nصد هزاران خوی بد آموخته * دیده‌های عقل و دل بر دوخته
۲۶۷۶Nکمترین خوشان به زشتی آن حسد * آن حسد که گردن ابلیس زد
۲۶۷۷Nز آن سگان آموخته حقد و حسد * که نخواهد خلق را ملک ابد
۲۶۷۸Nهر که را دید او کمال از چپ و راست * از حسد قولنجش آمد درد خاست
۲۶۷۹Nز انکه هر بد بخت خرمن سوخته * می‌نخواهد شمع کس افروخته
۲۶۸۰Nهین کمالی دست آور تا تو هم * از کمال دیگران نفتی به غم
۲۶۸۱Nاز خدا می‌خواه دفع این حسد * تا خدایت وارهاند از جسد
۲۶۸۲Nمر ترا مشغولیی بخشد درون * که نپردازی از آن سوی برون
۲۶۸۳Nجرعه‌ی می را خدا آن می‌دهد * که بدو مست از دو عالم می‌رهد
۲۶۸۴Nخاصیت بنهاده در کف حشیش * کاو زمانی می‌رهاند از خودیش
۲۶۸۵Nخواب را یزدان بدان سان می‌کند * کز دو عالم فکر را بر می‌کند
۲۶۸۶Nکرد مجنون را ز عشق پوستی * کاو بشناسد عدو از دوستی
۲۶۸۷Nصد هزاران این چنین می‌دارد او * که بر ادراکات تو بگمارد او
۲۶۸۸Nهست می‌های شقاوت نفس را * که ز ره بیرون برد آن نحس را
۲۶۸۹Nهست می‌های سعادت عقل را * که بیابد منزل بی‌نقل را
۲۶۹۰Nخیمه‌ی گردون ز سر مستی خویش * بر کند ز آن سو بگیرد راه پیش
۲۶۹۱Nهین به هر مستی دلا غره مشو * هست عیسی مست حق خر مست جو
۲۶۹۲Nاین چنین می را بجو زین خنبها * مستی‌اش نبود ز کوته دنبها
۲۶۹۳Nز انکه هر معشوق چون خنبی است پر * آن یکی درد و دگر صافی چو در
۲۶۹۴Nمی شناسا هین بچش با احتیاط * تا میی یابی منزه ز اختلاط
۲۶۹۵Nهر دو مستی می‌دهندت لیک این * مستی‌ات آرد کشان تا رب دین
۲۶۹۶Nتا رهی از فکر و وسواس و حیل * بی‌عقال این عقل در رقص الجمل
۲۶۹۷Nانبیا چون جنس روحند و ملک * مر ملک را جذب کردند از فلک
۲۶۹۸Nباد جنس آتش است و یار او * که بود آهنگ هر دو بر علو
۲۶۹۹Nچون ببندی تو سر کوزه‌ی تهی * در میان حوض یا جویی نهی
۲۷۰۰Nتا قیامت آن فرو ناید به پست * که دلش خالی است و در وی باد هست
۲۷۰۱Nمیل بادش چون سوی بالا بود * ظرف خود را هم سوی بالا کشد
۲۷۰۲Nباز آن جانها که جنس انبیاست * سوی ایشان کش کشان چون سایه‌هاست
۲۷۰۳Nز انکه عقلش غالب است و بی‌ز شک * عقل جنس آمد به خلقت با ملک
۲۷۰۴Nو آن هوای نفس غالب بر عدو * نفس جنس اسفل آمد شد بدو
۲۷۰۵Nبود قبطی جنس فرعون ذمیم * بود سبطی جنس موسای کلیم
۲۷۰۶Nبود هامان جنس‌تر فرعون را * بر گزیدش برد بر صدر سرا
۲۷۰۷Nلاجرم از صدر تا قعرش کشید * که ز جنس دوزخند آن دو پلید
۲۷۰۸Nهر دو سوزنده چو دوزخ ضد نور * هر دو چون دوزخ ز نور دل نفور
۲۷۰۹Nز انکه دوزخ گوید ای مومن تو زود * بر گذر که نورت آتش را ربود
۲۷۱۰Nبگذر ای مومن که نورت می‌کشد * آتشم را چون که دامن می‌کشد
۲۷۱۱Nمی‌رمد آن دوزخی از نور هم * ز انکه طبع دوزخ استش ای صنم
۲۷۱۲Nدوزخ از مومن گریزد آن چنان * که گریزد مومن از دوزخ به جان
۲۷۱۳Nز انکه جنس نار نبود نور او * ضد نار آمد حقیقت نور جو
۲۷۱۴Nدر حدیث آمد که مومن در دعا * چون امان خواهد ز دوزخ از خدا
۲۷۱۵Nدوزخ از وی هم امان خواهد به جان * که خدایا دور دارم از فلان
۲۷۱۶Nجاذبه‌ی جنسیت است اکنون ببین * که تو جنس کیستی از کفر و دین
۲۷۱۷Nگر به هامان مایلی هامانیی * ور به موسی مایلی سبحانیی
۲۷۱۸Nور به هر دو مایلی انگیخته * نفس و عقلی هر دوان آمیخته
۲۷۱۹Nهر دو در جنگند هان و هان بکوش * تا شود غالب معانی بر نقوش
۲۷۲۰Nدر جهان جنگ شادی این بس است * که ببینی بر عدو هر دم شکست
۲۷۲۱Nآن ستیزه رو به سختی عاقبت * گفت با هامان برای مشورت
۲۷۲۲Nوعده‌های آن کلیم اللَّه را * گفت و محرم ساخت آن گمراه را