block:4086
۲۲۴۵ | N | آن یکی مرغی گرفت از مکر و دام | * | مرغ او را گفت ای خواجهی همام |
۲۲۴۶ | N | تو بسی گاوان و میشان خوردهای | * | تو بسی اشتر به قربان کردهای |
۲۲۴۷ | N | تو نگشتی سیر از آنها در زمن | * | هم نگردی سیر از اجزای من |
۲۲۴۸ | N | هل مرا تا که سه پندت بر دهم | * | تا بدانی زیرکم یا ابلهم |
۲۲۴۹ | N | اول آن پند هم در دست تو | * | ثانیش بر بام کهگل بست تو |
۲۲۵۰ | N | و آن سوم پندت دهم من بر درخت | * | که از این سه پند گردی نیک بخت |
۲۲۵۱ | N | آنچ بر دست است این است آن سخن | * | که محالی را ز کس باور مکن |
۲۲۵۲ | N | بر کفش چون گفت اول پند زفت | * | گشت آزاد و بر آن دیوار رفت |
۲۲۵۳ | N | گفت دیگر بر گذشته غم مخور | * | چون ز تو بگذشت ز آن حسرت مبر |
۲۲۵۴ | N | بعد از آن گفتش که در جسمم کتیم | * | ده درم سنگ است یک در یتیم |
۲۲۵۵ | N | دولت تو بخت فرزندان تو | * | بود آن گوهر به حق جان تو |
۲۲۵۶ | N | فوت کردی در که روزیات نبود | * | که نباشد مثل آن در در وجود |
۲۲۵۷ | N | آن چنان که وقت زادن حامله | * | ناله دارد، خواجه شد در غلغله |
۲۲۵۸ | N | مرغ گفتش نی نصیحت کردمت | * | که مبادا بر گذشتهی دی غمت |
۲۲۵۹ | N | چون گذشت و رفت غم چون میخوری | * | یا نکردی فهم پندم یا کری |
۲۲۶۰ | N | و آن دوم پندت بگفتم کز ضلال | * | هیچ تو باور مکن قول محال |
۲۲۶۱ | N | من نیم خود سه درمسنگ ای اسد | * | ده درم سنگ اندرونم چون بود |
۲۲۶۲ | N | خواجه باز آمد به خود گفتا که هین | * | باز گو آن پند خوب سومین |
۲۲۶۳ | N | گفت آری خوش عمل کردی بدان | * | تا بگویم پند ثالث رایگان |
۲۲۶۴ | N | پند گفتن با جهول خوابناک | * | تخم افکندن بود در شوره خاک |
۲۲۶۵ | N | چاک حمق و جهل نپذیرد رفو | * | تخم حکمت کم دهش ای پند گو |