block:4085
۲۲۲۱ | N | آن یکی در وقت استنجا بگفت | * | که مرا با بوی جنت دار جفت |
۲۲۲۲ | N | گفت شخصی خوب ورد آوردهای | * | لیک سوراخ دعا گم کردهای |
۲۲۲۳ | N | این دعا چون ورد بینی بود چون | * | ورد بینی را تو آوردی به کون |
۲۲۲۴ | N | رایحهی جنت ز بینی یافت حر | * | رایحهی جنت کی آید از دبر |
۲۲۲۵ | N | ای تواضع برده پیش ابلهان | * | وی تکبر برده تو پیش شهان |
۲۲۲۶ | N | آن تکبر بر خسان خوب است و چست | * | هین مرو معکوس عکسش بند تست |
۲۲۲۷ | N | از پی سوراخ بینی رست گل | * | بو وظیفهی بینی آمد ای عتل |
۲۲۲۸ | N | بوی گل بهر مشام است ای دلیر | * | جای آن بو نیست این سوراخ زیر |
۲۲۲۹ | N | کی از اینجا بوی خلد آید ترا | * | بو ز موضع جو اگر باید ترا |
۲۲۳۰ | N | همچنین حب الوطن باشد درست | * | تو وطن بشناس ای خواجه نخست |
۲۲۳۱ | N | گفت آن ماهی زیرک ره کنم | * | دل ز رای و مشورتشان بر کنم |
۲۲۳۲ | N | نیست وقت مشورت هین راه کن | * | چون علی تو آه اندر چاه کن |
۲۲۳۳ | N | محرم آن آه کمیاب است بس | * | شب رو و پنهان روی کن چون عسس |
۲۲۳۴ | N | سوی دریا عزم کن زین آبگیر | * | بحر جو و ترک این گرداب گیر |
۲۲۳۵ | N | سینه را پا ساخت میرفت آن حذور | * | از مقام با خطر تا بحر نور |
۲۲۳۶ | N | همچو آهو کز پی او سگ بود | * | میدود تا در تنش یک رگ بود |
۲۲۳۷ | N | خواب خرگوش و سگ اندر پی خطاست | * | خواب خود در چشم ترسنده کجاست |
۲۲۳۸ | N | رفت آن ماهی ره دریا گرفت | * | راه دور و پهنهی پهنا گرفت |
۲۲۳۹ | N | رنجها بسیار دید و عاقبت | * | رفت آخر سوی امن و عافیت |
۲۲۴۰ | N | خویشتن افکند در دریای ژرف | * | که نیابد حد آن را هیچ طرف |
۲۲۴۱ | N | پس چو صیادان بیاوردند دام | * | نیم عاقل را از آن شد تلخ کام |
۲۲۴۲ | N | گفت اه من فوت کردم فرصه را | * | چون نگشتم همره آن رهنما |
۲۲۴۳ | N | ناگهان رفت او و لیکن چون که رفت | * | میببایستم شدن در پی به تفت |
۲۲۴۴ | N | بر گذشته حسرت آوردن خطاست | * | باز ناید رفته یاد آن هباست |