vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4083

title of 4083
۲۲۰۲Nقصه‌ی آن آبگیر است ای عنود * که در او سه ماهی اشگرف بود
۲۲۰۳Nدر کلیله خوانده باشی لیک آن * قشر قصه باشد و این مغز جان
۲۲۰۴Nچند صیادی سوی آن آبگیر * بر گذشتند و بدیدند آن ضمیر
۲۲۰۵Nپس شتابیدند تا دام آورند * ماهیان واقف شدند و هوشمند
۲۲۰۶Nآن که عاقل بود عزم راه کرد * عزم راه مشکل ناخواه کرد
۲۲۰۷Nگفت با اینها ندارم مشورت * که یقین سستم کنند از مقدرت
۲۲۰۸Nمهر زاد و بود بر جانشان تند * کاهلی و جهلشان بر من زند
۲۲۰۹Nمشورت را زنده‌ای باید نکو * که ترا زنده کند و آن زنده کو
۲۲۱۰Nای مسافر با مسافر رای زن * ز انکه پایت لنگ دارد رای‌زن
۲۲۱۱Nاز دم حب الوطن بگذر مه‌ایست * که وطن آن سوست جان این سوی نیست
۲۲۱۲Nگر وطن خواهی گذر ز آن سوی شط * این حدیث راست را کم خوان غلط