vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4082

title of 4082
۲۱۸۸Nعاقل آن باشد که او با مشغله است * او دلیل و پیشوای قافله است
۲۱۸۹Nپی رو نور خود است آن پیش رو * تابع خویش است آن بی‌خویش رو
۲۱۹۰Nمومن خویش است و ایمان آورید * هم بدان نوری که جانش زو چرید
۲۱۹۱Nدیگری که نیم عاقل آمد او * عاقلی را دیده‌ی خود داند او
۲۱۹۲Nدست در وی زد چو کور اندر دلیل * تا بدو بینا شد و چست و جلیل
۲۱۹۳Nو آن خری کز عقل جو سنگی نداشت * خود نبودش عقل و عاقل را گذاشت
۲۱۹۴Nره نداند نه کثیر و نه قلیل * ننگش آید آمدن خلف دلیل
۲۱۹۵Nمی‌رود اندر بیابان دراز * گاه لنگان آیس و گاهی به تاز
۲۱۹۶Nشمع نه تا پیشوای خود کند * نیم شمعی نه که نوری کد کند
۲۱۹۷Nنیست عقلش تا دم زنده زند * نیم عقلی نه که خود مرده کند
۲۱۹۸Nمرده‌ی آن عاقل آید او تمام * تا بر آید از نشیب خود به بام
۲۱۹۹Nعقل کامل نیست خود را مرده کن * در پناه عاقلی زنده سخن
۲۲۰۰Nزنده نی تا هم دم عیسی بود * مرده نی تا دمگه عیسی شود
۲۲۰۱Nجان کورش گام هر سو می‌نهد * عاقبت نجهد ولی بر می‌جهد