block:4077
۲۰۳۰ | N | چون پیمبر سروری کرد از هذیل | * | از برای لشکر منصور خیل |
۲۰۳۱ | N | بو الفضولی از حسد طاقت نداشت | * | اعتراض و لا نسلم بر فراشت |
۲۰۳۲ | N | خلق را بنگر که چون ظلمانیاند | * | در متاع فانیی چون فانیاند |
۲۰۳۳ | N | از تکبر جمله اندر تفرقه | * | مرده از جان زنده اندر مخرقه |
۲۰۳۴ | N | این عجب که جان به زندان اندر است | * | و آنگهی مفتاح زندانش به دست |
۲۰۳۵ | N | پای تا سر غرق سرگین آن جوان | * | میزند بر دامنش جوی روان |
۲۰۳۶ | N | دایما پهلو به پهلو بیقرار | * | پهلوی آرامگاه و پشت دار |
۲۰۳۷ | N | نور پنهان است و جستجو گواه | * | کز گزافه دل نمیجوید پناه |
۲۰۳۸ | N | گر نبودی حبس دنیا را مناص | * | نه بدی وحشت نه دل جستی خلاص |
۲۰۳۹ | N | وحشتت همچون موکل میکشد | * | که بجو ای ضال منهاج رشد |
۲۰۴۰ | N | هست منهاج و نهان در مکمن است | * | یافتش رهن گزافه جستن است |
۲۰۴۱ | N | تفرقه جویان جمع اندر کمین | * | تو در این طالب رخ مطلوب بین |
۲۰۴۲ | N | مردگان باغ برجسته ز بن | * | کان دهندهی زندگی را فهم کن |
۲۰۴۳ | N | چشم این زندانیان هر دم به در | * | کی بدی گر نیستی کس مژدهور |
۲۰۴۴ | N | صد هزار آلودگان آب جو | * | کی بدندی گر نبودی آب جو |
۲۰۴۵ | N | بر زمین پهلوت را آرام نیست | * | ز ان که در خانه لحاف و بستری است |
۲۰۴۶ | N | بیمقر گاهی نباشد بیقرار | * | بیخمار اشکن نباشد این خمار |
۲۰۴۷ | N | گفت نه نه یا رسول اللَّه مکن | * | سرور لشکر مگر شیخ کهن |
۲۰۴۸ | N | یا رسول اللَّه جوان ار شیر زاد | * | غیر مرد پیر سر لشکر مباد |
۲۰۴۹ | N | هم تو گفتستی و گفت تو گوا | * | پیر باید پیر باید پیشوا |
۲۰۵۰ | N | یا رسول اللَّه در این لشکر نگر | * | هست چندین پیر و از وی پیشتر |
۲۰۵۱ | N | زین درخت آن برگ زردش را مبین | * | سیبهای پختهی او را بچین |
۲۰۵۲ | N | برگهای زرد او خود کی تهی است | * | این نشان پختگی و کاملی است |
۲۰۵۳ | N | برگ زرد ریش و آن موی سپید | * | بهر عقل پخته میآرد نوید |
۲۰۵۴ | N | برگهای نو رسیده سبزفام | * | شد نشان آن که آن میوه ست خام |
۲۰۵۵ | N | برگ بیبرگی نشان عارفی است | * | زردی زر سرخ رویی صارفی است |
۲۰۵۶ | N | آن که او گل عارض است ار نو خط است | * | او به مکتب گاه مخبر نو خط است |
۲۰۵۷ | N | حرفهای خط او کژمژ بود | * | مزمن عقل است اگر تن میدود |
۲۰۵۸ | N | پای پیر از سرعت ار چه باز ماند | * | یافت عقل او دو پر بر اوج راند |
۲۰۵۹ | N | گر مثل خواهی به جعفر در نگر | * | داد حق بر جای دست و پاش پر |
۲۰۶۰ | N | بگذر از زر کاین سخن شد محتجب | * | همچو سیماب این دلم شد مضطرب |
۲۰۶۱ | N | ز اندرونم صد خموش خوش نفس | * | دست بر لب میزند یعنی که بس |
۲۰۶۲ | N | خامشی بحر است و گفتن همچو جو | * | بحر میجوید ترا جو را مجو |
۲۰۶۳ | N | از اشارتهای دریا سر متاب | * | ختم کن و الله اعلم بالصواب |
۲۰۶۴ | N | همچنین پیوسته کرد آن بیادب | * | پیش پیغمبر سخن ز آن سرد لب |
۲۰۶۵ | N | دست میدادش سخن او بیخبر | * | که خبر هرزه بود پیش نظر |
۲۰۶۶ | N | این خبرها از نظر خود نایب است | * | بهر حاضر نیست بهر غایب است |
۲۰۶۷ | N | هر که او اندر نظر موصول شد | * | این خبرها پیش او معزول شد |
۲۰۶۸ | N | چون که با معشوق گشتی همنشین | * | دفع کن دلالگان را بعد از این |
۲۰۶۹ | N | هر که از طفلی گذشت و مرد شد | * | نامه و دلاله بر وی سرد شد |
۲۰۷۰ | N | نامه خواند از پی تعلیم را | * | حرف گوید از پی تفهیم را |
۲۰۷۱ | N | پیش بینایان خبر گفتن خطاست | * | کان دلیل غفلت و نقصان ماست |
۲۰۷۲ | N | پیش بینا شد خموشی نفع تو | * | بهر این آمد خطاب أَنْصِتُوا |
۲۰۷۳ | N | گر بفرماید بگو بر گوی خوش | * | لیک اندر گو دراز اندر مکش |
۲۰۷۴ | N | ور بفرماید که اندر کش دراز | * | همچنین شرمین بگو با امر ساز |
۲۰۷۵ | N | همچنین که من در این زیبا فسون | * | با ضیاء الحق حسام الدین کنون |
۲۰۷۶ | N | چون که کوته میکنم من از رشد | * | او به صد نوعم به گفتن میکشد |
۲۰۷۷ | N | ای حسام الدین ضیای ذو الجلال | * | چون که میبینی چه میجویی مقال |
۲۰۷۸ | N | این مگر باشد ز حب مشتهی | * | اسقنی خمرا و قل لی انها |
۲۰۷۹ | N | بر دهان تست این دم جام او | * | گوش میگوید که قسم گوش کو |
۲۰۸۰ | N | قسم تو گرمی است نک گرمی و مست | * | گفت حرص من از این افزونتر است |