vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4077

title of 4077
۲۰۳۰Nچون پیمبر سروری کرد از هذیل * از برای لشکر منصور خیل
۲۰۳۱Nبو الفضولی از حسد طاقت نداشت * اعتراض و لا نسلم بر فراشت
۲۰۳۲Nخلق را بنگر که چون ظلمانی‌اند * در متاع فانیی چون فانی‌اند
۲۰۳۳Nاز تکبر جمله اندر تفرقه * مرده از جان زنده اندر مخرقه
۲۰۳۴Nاین عجب که جان به زندان اندر است * و آنگهی مفتاح زندانش به دست
۲۰۳۵Nپای تا سر غرق سرگین آن جوان * می‌زند بر دامنش جوی روان
۲۰۳۶Nدایما پهلو به پهلو بی‌قرار * پهلوی آرامگاه و پشت دار
۲۰۳۷Nنور پنهان است و جستجو گواه * کز گزافه دل نمی‌جوید پناه
۲۰۳۸Nگر نبودی حبس دنیا را مناص * نه بدی وحشت نه دل جستی خلاص
۲۰۳۹Nوحشتت همچون موکل می‌کشد * که بجو ای ضال منهاج رشد
۲۰۴۰Nهست منهاج و نهان در مکمن است * یافتش رهن گزافه جستن است
۲۰۴۱Nتفرقه جویان جمع اندر کمین * تو در این طالب رخ مطلوب بین
۲۰۴۲Nمردگان باغ برجسته ز بن * کان دهنده‌ی زندگی را فهم کن
۲۰۴۳Nچشم این زندانیان هر دم به در * کی بدی گر نیستی کس مژده‌ور
۲۰۴۴Nصد هزار آلودگان آب جو * کی بدندی گر نبودی آب جو
۲۰۴۵Nبر زمین پهلوت را آرام نیست * ز ان که در خانه لحاف و بستری است
۲۰۴۶Nبی‌مقر گاهی نباشد بی‌قرار * بی‌خمار اشکن نباشد این خمار
۲۰۴۷Nگفت نه نه یا رسول اللَّه مکن * سرور لشکر مگر شیخ کهن
۲۰۴۸Nیا رسول اللَّه جوان ار شیر زاد * غیر مرد پیر سر لشکر مباد
۲۰۴۹Nهم تو گفتستی و گفت تو گوا * پیر باید پیر باید پیشوا
۲۰۵۰Nیا رسول اللَّه در این لشکر نگر * هست چندین پیر و از وی پیشتر
۲۰۵۱Nزین درخت آن برگ زردش را مبین * سیبهای پخته‌ی او را بچین
۲۰۵۲Nبرگهای زرد او خود کی تهی است * این نشان پختگی و کاملی است
۲۰۵۳Nبرگ زرد ریش و آن موی سپید * بهر عقل پخته می‌آرد نوید
۲۰۵۴Nبرگهای نو رسیده سبزفام * شد نشان آن که آن میوه ست خام
۲۰۵۵Nبرگ بی‌برگی نشان عارفی است * زردی زر سرخ رویی صارفی است
۲۰۵۶Nآن که او گل عارض است ار نو خط است * او به مکتب گاه مخبر نو خط است
۲۰۵۷Nحرفهای خط او کژمژ بود * مزمن عقل است اگر تن می‌دود
۲۰۵۸Nپای پیر از سرعت ار چه باز ماند * یافت عقل او دو پر بر اوج راند
۲۰۵۹Nگر مثل خواهی به جعفر در نگر * داد حق بر جای دست و پاش پر
۲۰۶۰Nبگذر از زر کاین سخن شد محتجب * همچو سیماب این دلم شد مضطرب
۲۰۶۱Nز اندرونم صد خموش خوش نفس * دست بر لب می‌زند یعنی که بس
۲۰۶۲Nخامشی بحر است و گفتن همچو جو * بحر می‌جوید ترا جو را مجو
۲۰۶۳Nاز اشارتهای دریا سر متاب * ختم کن و الله اعلم بالصواب
۲۰۶۴Nهمچنین پیوسته کرد آن بی‌ادب * پیش پیغمبر سخن ز آن سرد لب
۲۰۶۵Nدست می‌دادش سخن او بی‌خبر * که خبر هرزه بود پیش نظر
۲۰۶۶Nاین خبرها از نظر خود نایب است * بهر حاضر نیست بهر غایب است
۲۰۶۷Nهر که او اندر نظر موصول شد * این خبرها پیش او معزول شد
۲۰۶۸Nچون که با معشوق گشتی همنشین * دفع کن دلالگان را بعد از این
۲۰۶۹Nهر که از طفلی گذشت و مرد شد * نامه و دلاله بر وی سرد شد
۲۰۷۰Nنامه خواند از پی تعلیم را * حرف گوید از پی تفهیم را
۲۰۷۱Nپیش بینایان خبر گفتن خطاست * کان دلیل غفلت و نقصان ماست
۲۰۷۲Nپیش بینا شد خموشی نفع تو * بهر این آمد خطاب‌ أَنْصِتُوا
۲۰۷۳Nگر بفرماید بگو بر گوی خوش * لیک اندر گو دراز اندر مکش
۲۰۷۴Nور بفرماید که اندر کش دراز * همچنین شرمین بگو با امر ساز
۲۰۷۵Nهمچنین که من در این زیبا فسون * با ضیاء الحق حسام الدین کنون
۲۰۷۶Nچون که کوته می‌کنم من از رشد * او به صد نوعم به گفتن می‌کشد
۲۰۷۷Nای حسام الدین ضیای ذو الجلال * چون که می‌بینی چه می‌جویی مقال
۲۰۷۸Nاین مگر باشد ز حب مشتهی * اسقنی خمرا و قل لی انها
۲۰۷۹Nبر دهان تست این دم جام او * گوش می‌گوید که قسم گوش کو
۲۰۸۰Nقسم تو گرمی است نک گرمی و مست * گفت حرص من از این افزون‌تر است