vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4074

title of 4074
۱۹۳۵Nنامه‌ی دیگر نوشت آن بد گمان * پر ز تشنیع و نفیر و پر فغان
۱۹۳۶Nکه یکی رقعه نبشتم پیش شه * ای عجب آن جا رسید و یافت ره
۱۹۳۷Nآن دگر را خواند هم آن خوب خد * هم نداد او را جواب و تن بزد
۱۹۳۸Nخشک می‌آورد او را شهریار * او مکرر کرد رقعه پنج بار
۱۹۳۹Nگفت حاجب آخر او بنده‌ی شماست * گر جوابش بر نویسی هم رواست
۱۹۴۰Nاز شهی تو چه کم گردد اگر * بر غلام و بنده اندازی نظر
۱۹۴۱Nگفت این سهل است اما احمق است * مرد احمق زشت و مردود حق است
۱۹۴۲Nگر چه آمرزم گناه و زلتش * هم کند بر من سرایت علتش
۱۹۴۳Nصد کس از گرگین همه گرگین شوند * خاصه این گر خبیث ناپسند
۱۹۴۴Nگر کم عقلی مبادا گبر را * شوم او بی‌آب دارد ابر را
۱۹۴۵Nنم نبارد ابر از شومی او * شهر شد ویرانه از بومی او
۱۹۴۶Nاز گر آن احمقان طوفان نوح * کرد ویران عالمی را در فضوح
۱۹۴۷Nگفت پیغمبر که احمق هر که هست * او عدوی ماست و غول ره زن است
۱۹۴۸Nهر که او عاقل بود او جان ماست * روح او و ریح او ریحان ماست
۱۹۴۹Nعقل دشنامم دهد من راضیم * ز انکه فیضی دارد از فیاضیم
۱۹۵۰Nنبود آن دشنام او بی‌فایده * نبود آن مهمانی‌اش بی‌مایده
۱۹۵۱Nاحمق ار حلوا نهد اندر لبم * من از آن حلوای او اندر تبم
۱۹۵۲Nاین یقین دان گر لطیف و روشنی * نیست بوسه‌ی کون خر را چاشنی
۱۹۵۳Nسبلتت گنده کند بی‌فایده * جامه از دیگش سیه بی‌مایده
۱۹۵۴Nمایده عقل است نی نان و شوا * نور عقل است ای پسر جان را غذا
۱۹۵۵Nنیست غیر نور آدم را خورش * از جز آن جان نیابد پرورش
۱۹۵۶Nزین خورشها اندک اندک باز بر * کاین غذای خر بود نه آن حر
۱۹۵۷Nتا غذای اصل را قابل شوی * لقمه‌های نور را آکل شوی
۱۹۵۸Nعکس آن نور است کاین نان نان شده‌ست * فیض آن جان است کاین جان جان شده‌ست
۱۹۵۹Nچون خوری یک بار از مأکول نور * خاک ریزی بر سر نان و تنور
۱۹۶۰Nعقل دو عقل است اول مکسبی * که در آموزی چو در مکتب صبی
۱۹۶۱Nاز کتاب و اوستاد و فکر و ذکر * از معانی و ز علوم خوب و بکر
۱۹۶۲Nعقل تو افزون شود بر دیگران * لیک تو باشی ز حفظ آن گران
۱۹۶۳Nلوح حافظ باشی اندر دور و گشت * لوح محفوظ اوست کاو زین در گذشت
۱۹۶۴Nعقل دیگر بخشش یزدان بود * چشمه‌ی آن در میان جان بود
۱۹۶۵Nچون ز سینه آب دانش جوش کرد * نه شود گنده نه دیرینه نه زرد
۱۹۶۶Nور ره نبعش بود بسته چه غم * کاو همی‌جوشد ز خانه دم‌به‌دم
۱۹۶۷Nعقل تحصیلی مثال جویها * کان رود در خانه‌ای از کویها
۱۹۶۸Nراه آبش بسته شد شد بی‌نوا * از درون خویشتن جو چشمه را