block:4071
۱۸۹۱ | N | این بیابان خود ندارد پا و سر | * | بیجواب نامه خستهست آن پسر |
۱۸۹۲ | N | کای عجب چونم نداد آن شه جواب | * | یا خیانت کرد رقعه بر ز تاب |
۱۸۹۳ | N | رقعه پنهان کرد و ننمود آن به شاه | * | کاو منافق بود و آبی زیر کاه |
۱۸۹۴ | N | رقعهی دیگر نویسم ز آزمون | * | دیگری جویم رسول ذو فنون |
۱۸۹۵ | N | بر امیر و مطبخی و نامه بر | * | عیب بنهاده ز جهل آن بیخبر |
۱۸۹۶ | N | هیچ گرد خود نمیگردد که من | * | کژروی کردم چو اندر دین شمن |