vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4063

title of 4063
۱۶۷۰Nگفت موسی سحر هم حیران کنی است * چون کنم کاین خلق را تمییز نیست
۱۶۷۱Nگفت حق تمییز را پیدا کنم * عقل بی‌تمییز را بینا کنم
۱۶۷۲Nگر چه چون دریا بر آوردند کف * موسیا تو غالب آیی‌ لا تَخَفْ
۱۶۷۳Nبود اندر عهد خود سحر افتخار * چون عصا شد مار آنها گشت عار
۱۶۷۴Nهر کسی را دعوی حسن و نمک * سنگ مرگ آمد نمکها را محک
۱۶۷۵Nسحر رفت و معجزه‌ی موسی گذشت * هر دو را از بام بود افتاد طشت
۱۶۷۶Nبانگ طشت سحر جز لعنت چه ماند * بانگ طشت دین بجز رفعت چه ماند
۱۶۷۷Nچون محک پنهان شده‌ست از مرد و زن * در صف آ ای قلب و اکنون لاف‌زن
۱۶۷۸Nوقت لاف است محک چون غایب است * می‌برندت از عزیزی دست دست
۱۶۷۹Nقلب می‌گوید ز نخوت هر دمم * ای زر خالص من از تو کی کمم
۱۶۸۰Nزر همی‌گوید بلی ای خواجه‌تاش * لیک می‌آید محک آماده باش
۱۶۸۱Nمرگ تن هدیه‌ست بر اصحاب راز * زر خالص را چه نقصان است گاز
۱۶۸۲Nقلب اگر در خویش آخر بین بدی * آن سیه کاخر شد او اول شدی
۱۶۸۳Nچون شدی اول سیه اندر لقا * دور بودی از نفاق و از شقا
۱۶۸۴Nکیمیای فضل را طالب بدی * عقل او بر زرق او غالب بدی
۱۶۸۵Nچون شکسته دل شدی از حال خویش * جابر اشکستگان دیدی به پیش
۱۶۸۶Nعاقبت را دید و او اشکسته شد * از شکسته بند در دم بسته شد
۱۶۸۷Nفضل مسها را سوی اکسیر راند * آن زر اندود از کرم محروم ماند
۱۶۸۸Nای زر اندوده مکن دعوی ببین * که نماند مشتریت اعمی چنین
۱۶۸۹Nنور محشر چشمشان بینا کند * چشم بندی ترا رسوا کند
۱۶۹۰Nبنگر آنها را که آخر دیده‌اند * حسرت جانها و رشک دیده‌اند
۱۶۹۱Nبنگر آنها را که حالی دیده‌اند * سر فاسد ز اصل سر ببریده‌اند
۱۶۹۲Nپیش حالی بین که در جهل است و شک * صبح صادق صبح کاذب هر دو یک
۱۶۹۳Nصبح کاذب صد هزاران کاروان * داد بر باد هلاکت ای جوان
۱۶۹۴Nنیست نقدی کش غلط انداز نیست * وای آن جان کش محک و گاز نیست