block:4062
۱۶۴۱ | N | ز انکه هر کره پی مادر رود | * | تا بدان جنسیتاش پیدا شود |
۱۶۴۲ | N | آدمی را شیر از سینه رسد | * | شیر خر از نیم زیرینه رسد |
۱۶۴۳ | N | عدل قسام است و قسمت کردنی است | * | این عجب که جبر نی و ظلم نیست |
۱۶۴۴ | N | جبر بودی کی پشیمانی بدی | * | ظلم بودی کی نگهبانی بدی |
۱۶۴۵ | N | روز آخر شد سبق فردا بود | * | راز ما را روز کی گنجا بود |
۱۶۴۶ | N | ای بکرده اعتماد واثقی | * | بر دم و بر چاپلوس فاسقی |
۱۶۴۷ | N | قبهای بر ساخته ستی از حباب | * | آخر آن خیمهست بس واهی طناب |
۱۶۴۸ | N | زرق چون برق است و اندر نور آن | * | راه نتوانند دیدن ره روان |
۱۶۴۹ | N | این جهان و اهل او بیحاصلند | * | هر دو اندر بیوفایی یک دلند |
۱۶۵۰ | N | زادهی دنیا چو دنیا بیوفاست | * | گر چه رو آرد به تو آن رو قفاست |
۱۶۵۱ | N | اهل آن عالم چو آن عالم ز بر | * | تا ابد در عهد و پیمان مستمر |
۱۶۵۲ | N | خود دو پیغمبر به هم کی ضد شدند | * | معجزات از همدگر کی بستدند |
۱۶۵۳ | N | کی شود پژمرده میوهی آن جهان | * | شادی عقلی نگردد اندهان |
۱۶۵۴ | N | نفس بیعهد است ز آن رو کشتنی است | * | او دنی و قبلهگاه او دنی است |
۱۶۵۵ | N | نفسها را لایق است این انجمن | * | مرده را در خور بود گور و کفن |
۱۶۵۶ | N | نفس اگر چه زیرک است و خردهدان | * | قبلهاش دنیاست او را مرده دان |
۱۶۵۷ | N | آب وحی حق بدین مرده رسید | * | شد ز خاک مردهای زنده پدید |
۱۶۵۸ | N | تا نیاید وحی تو غره مباش | * | تو بدان گلگونهی طال بقاش |
۱۶۵۹ | N | بانگ و صیتی جو که آن خامل نشد | * | تاب خورشیدی که آن آفل نشد |
۱۶۶۰ | N | آن هنرهای دقیق و قال و قیل | * | قوم فرعوناند اجل چون آب نیل |
۱۶۶۱ | N | رونق و طاق و طرنب و سحرشان | * | گر چه خلقان را کشد گردن کشان |
۱۶۶۲ | N | سحرهای ساحران دان جمله را | * | مرگ چوبی دان که آن گشت اژدها |
۱۶۶۳ | N | جادوییها را همه یک لقمه کرد | * | یک جهان پر شب بدان را صبح خورد |
۱۶۶۴ | N | نور از آن خوردن نشد افزون و بیش | * | بل همان سان است کاو بوده ست پیش |
۱۶۶۵ | N | در اثر افزون شد و در ذات نی | * | ذات را افزونی و آفات نی |
۱۶۶۶ | N | حق ز ایجاد جهان افزون نشد | * | آن چه اول آن نبود اکنون نشد |
۱۶۶۷ | N | لیک افزون گشت اثر ز ایجاد خلق | * | در میان این دو افزونی است فرق |
۱۶۶۸ | N | هست افزونی اثر اظهار او | * | تا پدید آید صفات و کار او |
۱۶۶۹ | N | هست افزونی هر ذاتی دلیل | * | کاو بود حادث به علتها علیل |