block:4057
۱۵۲۷ | N | ز انکه استعداد تیدیل و نبرد | * | بودش از پستی و آن را فوت کرد |
۱۵۲۸ | N | باز حیوان را چو استعداد نیست | * | عذر او اندر بهیمی روشنی است |
۱۵۲۹ | N | زو چو استعداد شد کان رهبر است | * | هر غذایی کاو خورد مغز خر است |
۱۵۳۰ | N | گر بلاذر خورد او افیون شود | * | سکته و بیعقلیاش افزون شود |
۱۵۳۱ | N | ماند یک قسم دگر اندر جهاد | * | نیم حیوان نیم حی با رشاد |
۱۵۳۲ | N | روز و شب در جنگ و اندر کش مکش | * | کرده چالیش آخرش با اولش |