block:4054
۱۴۵۳ | N | خواند مزمل نبی را زین سبب | * | که برون آی از گلیم ای بو الهرب |
۱۴۵۴ | N | سر مکش اندر گلیم و رو مپوش | * | که جهان جسمی است سر گردان تو هوش |
۱۴۵۵ | N | هین مشو پنهان ز ننگ مدعی | * | که تو داری شمع وحی شعشعی |
۱۴۵۶ | N | هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای همام | * | شمع اندر شب بود اندر قیام |
۱۴۵۷ | N | بیفروغت روز روشن هم شب است | * | بیپناهت شیر اسیر ارنب است |
۱۴۵۸ | N | باش کشتیبان در این بحر صفا | * | که تو نوح ثانیی ای مصطفی |
۱۴۵۹ | N | ره شناسی میبباید با لباب | * | هر رهی را خاصه اندر راه آب |
۱۴۶۰ | N | خیز بنگر کاروان ره زده | * | هر طرف غولی است کشتیبان شده |
۱۴۶۱ | N | خضر وقتی غوث هر کشتی توی | * | همچو روح اللَّه مکن تنها روی |
۱۴۶۲ | N | پیش این جمعی چو شمع آسمان | * | انقطاع و خلوت آری را بمان |
۱۴۶۳ | N | وقت خلوت نیست اندر جمع آی | * | ای هدی چون کوه قاف و تو همای |
۱۴۶۴ | N | بدر بر صدر فلک شد شب روان | * | سیر را نگذارد از بانگ سگان |
۱۴۶۵ | N | طاعنان همچون سگان بر بدر تو | * | بانگ میدارند سوی صدر تو |
۱۴۶۶ | N | این سگان کرند ز امر أَنْصِتُوا | * | از سفه وعوع کنان بر بدر تو |
۱۴۶۷ | N | هین بمگذار ای شفا رنجور را | * | تو ز خشم کر عصای کور را |
۱۴۶۸ | N | نه تو گفتی قاید اعمی به راه | * | صد ثواب و اجر یابد از اله |
۱۴۶۹ | N | هر که او چل گام کوری را کشد | * | گشت آمرزیده و یابد رشد |
۱۴۷۰ | N | پس بکش تو زین جهان بیقرار | * | جوق کوران را قطار اندر قطار |
۱۴۷۱ | N | کار هادی این بود تو هادیی | * | ماتم آخر زمان را شادیی |
۱۴۷۲ | N | هین روان کن ای امام المتقین | * | این خیال اندیشگان را تا یقین |
۱۴۷۳ | N | هر که در مکر تو دارد دل گرو | * | گردنش را من زنم تو شاد رو |
۱۴۷۴ | N | بر سر کوریش کوریها نهم | * | او شکر پندارد و زهرش دهم |
۱۴۷۵ | N | عقلها از نور من افروختند | * | مکرها از مکر من آموختند |
۱۴۷۶ | N | چیست خود آلاجق آن ترکمان | * | پیش پای نره پیلان جهان |
۱۴۷۷ | N | آن چراغ او به پیش صرصرم | * | خود چه باشد ای مهین پیغمبرم |
۱۴۷۸ | N | خیز در دم تو به صور سهمناک | * | تا هزاران مرده بر روید ز خاک |
۱۴۷۹ | N | چون تو اسرافیل وقتی راست خیز | * | رستخیزی ساز پیش از رستخیز |
۱۴۸۰ | N | هر که گوید کو قیامت ای صنم | * | خویش بنما که قیامت نک منم |
۱۴۸۱ | N | در نگر ای سایل محنت زده | * | زین قیامت صد جهان افزون شده |
۱۴۸۲ | N | ور نباشد اهل این ذکر و قنوت | * | پس جواب الاحمق ای سلطان سکوت |
۱۴۸۳ | N | ز آسمان حق سکوت آید جواب | * | چون بود جانا دعا نامستجاب |
۱۴۸۴ | N | ای دریغا وقت خرمنگاه شد | * | لیک روز از بخت ما بیگاه شد |
۱۴۸۵ | N | وقت تنگ است و فراخی این کلام | * | تنگ میآید بر او عمر دوام |
۱۴۸۶ | N | نیزه بازی اندر این کوهای تنگ | * | نیزه بازان را همیآرد به ننگ |
۱۴۸۷ | N | وقت تنگ و خاطر و فهم عوام | * | تنگتر صد ره ز وقت است ای غلام |
۱۴۸۸ | N | چون جواب احمق آمد خامشی | * | این درازی در سخن چون میکشی |
۱۴۸۹ | N | از کمال رحمت و موج کرم | * | میدهد هر شوره را باران و نم |