block:4049
۱۲۸۷ | N | هر صباحی چون سلیمان آمدی | * | خاضع اندر مسجد اقصی شدی |
۱۲۸۸ | N | نو گیاهی رسته دیدی اندر او | * | پس بگفتی نام و نفع خود بگو |
۱۲۸۹ | N | تو چه دارویی چیی نامت چی است | * | تو زیان کی و نفعت بر کی است |
۱۲۹۰ | N | پس بگفتی هر گیاهی فعل و نام | * | که من آن را جانم و این را حمام |
۱۲۹۱ | N | من مر این را زهرم و او را شکر | * | نام من این است بر لوح از قدر |
۱۲۹۲ | N | پس طبیبان از سلیمان ز آن گیا | * | عالم و دانا شدندی مقتدا |
۱۲۹۳ | N | تا کتبهای طبیبی ساختند | * | جسم را از رنج میپرداختند |
۱۲۹۴ | N | این نجوم و طب وحی انبیاست | * | عقل و حس را سوی بیسوره کجاست |
۱۲۹۵ | N | عقل جزوی عقل استخراج نیست | * | جز پذیرای فن و محتاج نیست |
۱۲۹۶ | N | قابل تعلیم و فهم است این خرد | * | لیک صاحب وحی تعلیمش دهد |
۱۲۹۷ | N | جمله حرفتها یقین از وحی بود | * | اول او لیک عقل آن را فزود |
۱۲۹۸ | N | هیچ حرفت را ببین کاین عقل ما | * | تاند او آموختن بیاوستا |
۱۲۹۹ | N | گر چه اندر مکر موی اشکاف بد | * | هیچ پیشه رام بیاستا نشد |
۱۳۰۰ | N | دانش پیشه از این عقل ار بدی | * | پیشهی بیاوستا حاصل شدی |