vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4046

title of 4046
۱۱۶۶Nبعد سالی چند بهر رزق و کشت * شاعر از فقر و عوز محتاج گشت
۱۱۶۷Nگفت وقت فقر و تنگی دو دست * جست و جوی آزموده بهتر است
۱۱۶۸Nدرگهی را کازمودم در کرم * حاجت نو را بدان جانب برم
۱۱۶۹Nمعنی اللَّه گفت آن سیبویه * یولهون فی الحوائج هم لدیه
۱۱۷۰Nگفت الهنا فی حوایجنا الیک * و التمسناها وجدناها لدیک
۱۱۷۱Nصد هزاران عاقل اندر وقت درد * جمله نالان پیش آن دیان فرد
۱۱۷۲Nهیچ دیوانه‌ی فلیوی این کند * بر بخیلی عاجزی کدیه تند
۱۱۷۳Nگر ندیدندی هزاران بار بیش * عاقلان کی جان کشیدندیش پیش
۱۱۷۴Nبلکه جمله‌ی ماهیان در موجها * جمله‌ی پرندگان بر اوجها
۱۱۷۵Nپیل و گرگ و حیدر اشکار نیز * اژدهای زفت و مور و مار نیز
۱۱۷۶Nبلکه خاک و باد و آب و هر شرار * مایه زو یابند هم دی هم بهار
۱۱۷۷Nهر دمش لابه کند این آسمان * که فرو مگذارم ای حق یک زمان
۱۱۷۸Nاستن من عصمت و حفظ تو است * جمله مطوی یمین آن دو دست
۱۱۷۹Nوین زمین گوید که دارم برقرار * ای که بر آبم تو کرده ستی سوار
۱۱۸۰Nجملگان کیسه از او بر دوختند * دادن حاجت از او آموختند
۱۱۸۱Nهر نبیی زو بر آورده برات * استعینوا منه صبرا او صلات
۱۱۸۲Nهین از او خواهید نه از غیر او * آب در یم جو مجو در خشک جو
۱۱۸۳Nور بخواهی از دگر هم او دهد * بر کف میلش سخا هم او نهد
۱۱۸۴Nآن که معرض را ز زر قارون کند * رو بدو آری به طاعت چون کند
۱۱۸۵Nبار دیگر شاعر از سودای داد * روی سوی آن شه محسن نهاد
۱۱۸۶Nهدیه‌ی شاعر چه باشد شعر نو * پیش محسن آرد و بنهد گرو
۱۱۸۷Nمحسنان با صد عطا و جود و بر * زر نهاده شاعران را منتظر
۱۱۸۸Nپیششان شعری به از صد تنگ شعر * خاصه شاعر کاو گهر آرد ز قعر
۱۱۸۹Nآدمی اول حریص نان بود * ز انکه قوت و نان ستون جان بود
۱۱۹۰Nسوی کسب و سوی غصب و صد حیل * جان نهاده بر کف از حرص و امل
۱۱۹۱Nچون به نادر گشت مستغنی ز نان * عاشق نام است و مدح شاعران
۱۱۹۲Nتا که اصل و فصل او را بر دهند * در بیان فضل او منبر نهند
۱۱۹۳Nتا که کر و فر و زر بخشی او * همچو عنبر بو دهد در گفت‌وگو
۱۱۹۴Nخلق ما بر صورت خود کرد حق * وصف ما از وصف او گیرد سبق
۱۱۹۵Nچون که آن خلاق شکر و حمد جوست * آدمی را مدح جویی نیز خوست
۱۱۹۶Nخاصه مرد حق که در فضل است چست * پر شود ز آن باد چون خیک درست
۱۱۹۷Nور نباشد اهل ز آن باد دروغ * خیک بدریده‌ست کی گیرد فروغ
۱۱۹۸Nاین مثل از خود نگفتم ای رفیق * سرسری مشنو چو اهلی و مفیق
۱۱۹۹Nاین پیمبر گفت چون بشنید قدح * که چرا فربه شود احمد به مدح
۱۲۰۰Nرفت شاعر پیش آن شاه و ببرد * شعر اندر شکر احسان کان نمرد
۱۲۰۱Nمحسنان مردند و احسانها بماند * ای خنک آن را که این مرکب براند
۱۲۰۲Nظالمان مردند و ماند آن ظلمها * وای جانی کاو کند مکر و دها
۱۲۰۳Nگفت پیغمبر خنک آن را که او * شد ز دنیا ماند از او فعل نکو
۱۲۰۴Nمرد محسن لیک احسانش نمرد * نزد یزدان دین و احسان نیست خرد
۱۲۰۵Nوای آن کاو مرد و عصیانش نمرد * تا نپنداری به مرگ او جان ببرد
۱۲۰۶Nاین رها کن ز انکه شاعر بر گذر * وام دار است و قوی محتاج زر
۱۲۰۷Nبرد شاعر شعر سوی شهریار * بر امید بخشش و احسان یار
۱۲۰۸Nنازنین شعری پر از در درست * بر امید و بوی اکرام نخست
۱۲۰۹Nشاه هم بر خوی خود گفتش هزار * چون چنین بد عادت آن شهریار
۱۲۱۰Nلیک این بار آن وزیر پر ز جود * بر براق عز ز دنیا رفته بود
۱۲۱۱Nبر مقام او وزیر نو رئیس * گشته لیکن سخت بی‌رحم و خسیس
۱۲۱۲Nگفت ای شه خرجها داریم ما * شاعری را نبود این بخشش جزا
۱۲۱۳Nمن به ربع عشر این ای مغتنم * مرد شاعر را خوش و راضی کنم
۱۲۱۴Nخلق گفتندش که او را پیش دست * ده هزاران زین دلاور برده است
۱۲۱۵Nبعد شکر کلک خوایی چون کند * بعد سلطانی گدایی چون کند
۱۲۱۶Nگفت بفشارم و را اندر فشار * تا شود زار و نزار از انتظار
۱۲۱۷Nآن گه ار خاکش دهم از راه من * در رباید همچو گلبرگ از چمن
۱۲۱۸Nاین بمن بگذار که استادم در این * گر تقاضاگر بود هم آتشین
۱۲۱۹Nاز ثریا گر بپرد تا ثری * نرم گردد چون ببیند او مرا
۱۲۲۰Nگفت سلطانش برو فرمان تراست * لیک شادش کن که نیکو گوی ماست
۱۲۲۱Nگفت او را و دو صد اومید لیس * تو به من بگذار و این بر من نویس
۱۲۲۲Nپس فگندش صاحب اندر انتظار * شد زمستان و دی و آمد بهار
۱۲۲۳Nشاعر اندر انتظارش پیر شد * پس زبون این غم و تدبیر شد
۱۲۲۴Nگفت اگر زر نه که دشنامم دهی * تا رهد جانم ترا باشم رهی
۱۲۲۵Nانتظارم کشت باری گو برو * تا رهد این جان مسکین از گرو
۱۲۲۶Nبعد از آنش داد ربع عشر آن * ماند شاعر اندر اندیشه‌ی گران
۱۲۲۷Nکان چنان نقد و چنان بسیار بود * این که دیر اشکفت دسته‌ی خار بود
۱۲۲۸Nپس بگفتندش که آن دستور راد * رفت از دنیا خدا مزدت دهاد
۱۲۲۹Nکه مضاعف زو همی‌شد آن عطا * کم همی‌افتاد بخشش را خطا
۱۲۳۰Nاین زمان او رفت و احسان را ببرد * او نمرد الحق بلی احسان بمرد
۱۲۳۱Nرفت از ما صاحب راد و رشید * صاحب سلاخ درویشان رسید
۱۲۳۲Nرو بگیر این را و ز اینجا شب گریز * تا نگیرد با تو این صاحب ستیز
۱۲۳۳Nما به صد حیلت از او این هدیه را * بستدیم ای بی‌خبر از جهد ما
۱۲۳۴Nرو به ایشان کرد و گفت ای مشفقان * از کجا آمد بگویید این عوان
۱۲۳۵Nچیست نام این وزیر جامه کن * قوم گفتندش که نامش هم حسن
۱۲۳۶Nگفت یا رب نام آن و نام این * چون یکی آمد دریغ ای رب دین
۱۲۳۷Nآن حسن نامی که از یک کلک او * صد وزیر و صاحب آید جود خو
۱۲۳۸Nاین حسن کز ریش زشت این حسن * می‌توان بافید ای جان صد رسن
۱۲۳۹Nبر چنین صاحب چو شه اصغا کند * شاه و ملکش را ابد رسوا کند