block:4045
۱۱۵۶ | N | شاعری آورد شعری پیش شاه | * | بر امید خلعت و اکرام و جاه |
۱۱۵۷ | N | شاه مکرم بود فرمودش هزار | * | از زر سرخ و کرامات و نثار |
۱۱۵۸ | N | پس وزیرش گفت کاین اندک بود | * | ده هزارش هدیه وا ده تا رود |
۱۱۵۹ | N | از چنو شاعر پس از تو بحر دست | * | ده هزاری که بگفتم اندک است |
۱۱۶۰ | N | فقه گفت آن شاه را و فلسفه | * | تا بر آمد عشر خرمن از کفه |
۱۱۶۱ | N | ده هزارش داد و خلعت در خورش | * | خانهی شکر و ثنا گشت آن سرش |
۱۱۶۲ | N | پس تفحص کرد کاین سعی که بود | * | شاه را اهلیت من کی نمود |
۱۱۶۳ | N | پس بگفتندش فلان الدین وزیر | * | آن حسن نام و حسن خلق و ضمیر |
۱۱۶۴ | N | در ثنای او یکی شعری دراز | * | بر نبشت و سوی خانه رفت باز |
۱۱۶۵ | N | بیزبان و لب همان نعمای شاه | * | مدح شه میکرد و خلعتهای شاه |