block:4033
۸۱۲ | N | هین بیا که من رسولم دعوتی | * | چون اجل شهوت کشم نه شهوتی |
۸۱۳ | N | ور بود شهوت امیر شهوتم | * | نه اسیر شهوت روی بتم |
۸۱۴ | N | بت شکن بودهست اصل اصل ما | * | چون خلیل حق و جملهی انبیا |
۸۱۵ | N | گر در آییم ای رهی در بتکده | * | بت سجود آرد نه ما در معبده |
۸۱۶ | N | احمد و بو جهل در بت خانه رفت | * | زین شدن تا آن شدن فرقی است زفت |
۸۱۷ | N | این در آید سر نهند او را بتان | * | آن در آید سر نهد چون امتان |
۸۱۸ | N | این جهان شهوتی بت خانهای است | * | انبیا و کافران را لانهای است |
۸۱۹ | N | لیک شهوت بندهی پاکان بود | * | زر نسوزد ز انکه نقد کان بود |
۸۲۰ | N | کافران قلبند و پاکان همچو زر | * | اندر این بوته درند این دو نفر |
۸۲۱ | N | قلب چون آمد سیه شد در زمان | * | زر در آمد شد زری او عیان |
۸۲۲ | N | دست و پا انداخت زر در بوته خوش | * | در رخ آتش همیخندد رگش |
۸۲۳ | N | جسم ما رو پوش ما شد در جهان | * | ما چو دریا زیر این که در نهان |
۸۲۴ | N | شاه دین را منگر ای نادان به طین | * | کاین نظر کرده است ابلیس لعین |
۸۲۵ | N | کی توان اندود این خورشید را | * | با کف گل تو بگو آخر مرا |
۸۲۶ | N | گر بریزی خاک و صد خاکسترش | * | بر سر نور او بر آید بر سرش |
۸۲۷ | N | که که باشد کاو بپوشد روی آب | * | طین که باشد کاو بپوشد آفتاب |
۸۲۸ | N | خیز بلقیسا چو ادهم شاهوار | * | دود از این ملک دو سه روزه بر آر |