block:4034
۸۲۹ | N | بر سر تختی شنید آن نیک نام | * | طق طقی و های و هویی شب ز بام |
۸۳۰ | N | گامهای تند بر بام سرا | * | گفت با خود این چنین زهره که را |
۸۳۱ | N | بانگ زد بر روزن قصر او که کیست | * | این نباشد آدمی مانا پری است |
۸۳۲ | N | سر فرو کردند قومی بو العجب | * | ما همیگردیم شب بهر طلب |
۸۳۳ | N | هین چه میجویید گفتند اشتران | * | گفت اشتر بام بر کی جست هان |
۸۳۴ | N | پس بگفتندش که تو بر تخت جاه | * | چون همیجویی ملاقات اله |
۸۳۵ | N | خود همان بد دیگر او را کس ندید | * | چون پری از آدمی شد ناپدید |
۸۳۶ | N | معنیاش پنهان و او در پیش خلق | * | خلق کی بینند غیر ریش و دلق |
۸۳۷ | N | چون ز چشم خویش و خلقان دور شد | * | همچو عنقا در جهان مشهور شد |
۸۳۸ | N | جان هر مرغی که آمد سوی قاف | * | جملهی عالم از او لافند لاف |
۸۳۹ | N | چون رسید اندر سبا این نور شرق | * | غلغلی افتاد در بلقیس و خلق |
۸۴۰ | N | روحهای مرده جمله پر زدند | * | مردگان از گور تن سر بر زدند |
۸۴۱ | N | یک دگر را مژده میدادند هان | * | نک ندایی میرسد از آسمان |
۸۴۲ | N | ز ان ندا دینها همیگردند گبز | * | شاخ و برگ دل همیگردند سبز |
۸۴۳ | N | از سلیمان آن نفس چون نفخ صور | * | مردگان را وارهانید از قبور |
۸۴۴ | N | مر ترا بادا سعادت بعد از این | * | این گذشت اللَّه اعلم بالیقین |