vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4016

title of 4016
۳۸۸Nچون در آمد عزم داودی به تنگ * که بسازد مسجد اقصی به سنگ
۳۸۹Nوحی کردش حق که ترک این بخوان * که ز دستت بر نیاید این مکان
۳۹۰Nنیست در تقدیر ما آن که تو این * مسجد اقصی بر آری این گزین
۳۹۱Nگفت جرمم چیست ای دانای راز * که مرا گویی که مسجد را مساز
۳۹۲Nگفت بی‌جرمی تو خونها کرده‌ای * خون مظلومان به گردن برده‌ای
۳۹۳Nکه ز آواز تو خلقی بی‌شمار * جان بدادند و شدند آن را شکار
۳۹۴Nخون بسی رفته‌ست بر آواز تو * بر صدای خوب جان پرداز تو
۳۹۵Nگفت مغلوب تو بودم مست تو * دست من بر بسته بود از دست تو
۳۹۶Nنه که هر مغلوب شه مرحوم بود * نه که المغلوب کالمعدوم بود
۳۹۷Nگفت این مغلوب معدومی است کاو * جز به نسبت نیست معدوم ایقنوا
۳۹۸Nاین چنین معدوم کاو از خویش رفت * بهترین هستها افتاد و زفت
۳۹۹Nاو به نسبت با صفات حق فناست * در حقیقت در فنا او را بقاست
۴۰۰Nجمله‌ی ارواح در تدبیر اوست * جمله‌ی اشباح هم در تیر اوست
۴۰۱Nآن که او مغلوب اندر لطف ماست * نیست مضطر بلکه مختار ولاست
۴۰۲Nمنتهای اختیار آن است خود * که اختیارش گردد اینجا مفتقد
۴۰۳Nاختیاری را نبودی چاشنی * گر نگشتی آخر او محو از منی
۴۰۴Nدر جهان گر لقمه و گر شربت است * لذت او فرع محو لذت است
۴۰۵Nگر چه از لذات بی‌تاثیر شد * لذتی بود او و لذت‌گیر شد