vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4012

title of 4012
۲۸۹Nخلق را می‌راند از وی آن جوان * تا علاجش را نبینند آن کسان
۲۹۰Nسر به گوشش برد همچون رازگو * پس نهاد آن چیز بر بینی او
۲۹۱Nکاو به کف سرگین سگ ساییده بود * داروی مغز پلید آن دیده بود
۲۹۲Nساعتی شد مرد جنبیدن گرفت * خلق گفتند این فسونی بد شگفت
۲۹۳Nکاین بخواند افسون به گوش او دمید * مرده بود افسون به فریادش رسید
۲۹۴Nجنبش اهل فساد آن سو بود * که ز ناز و غمزه و ابرو بود
۲۹۵Nهر که را مشک نصیحت سود نیست * لاجرم با بوی بد خو کردنی است
۲۹۶Nمشرکان را ز آن نجس خوانده‌ست حق * کاندرون پشک زادند از سبق
۲۹۷Nکرم کاو زاده‌ست در سرگین ابد * می‌نگرداند به عنبر خوی خود
۲۹۸Nچون نزد بر وی نثار رش نور * او همه جسم است بی‌دل چون قشور
۲۹۹Nور ز رش نور حق قسمیش داد * همچو رسم مصر سرگین مرغ زاد
۳۰۰Nلیک نه مرغ خسیس خانگی * بلکه مرغ دانش و فرزانگی
۳۰۱Nتو بدان مانی کز آن نوری تهی * ز انکه بینی بر پلیدی می‌نهی
۳۰۲Nاز فراقت زرد شد رخسار و رو * برگ زردی میوه‌ی ناپخته تو
۳۰۳Nدیگ ز آتش شد سیاه و دودفام * گوشت از سختی چنین مانده است خام
۳۰۴Nهشت سالت جوش دادم در فراق * کم نشد یک ذره خامیت و نفاق
۳۰۵Nغوره‌ی تو سنگ بسته کز سقام * غوره‌ها اکنون مویزند و تو خام