block:4012
۲۸۹ | N | خلق را میراند از وی آن جوان | * | تا علاجش را نبینند آن کسان |
۲۹۰ | N | سر به گوشش برد همچون رازگو | * | پس نهاد آن چیز بر بینی او |
۲۹۱ | N | کاو به کف سرگین سگ ساییده بود | * | داروی مغز پلید آن دیده بود |
۲۹۲ | N | ساعتی شد مرد جنبیدن گرفت | * | خلق گفتند این فسونی بد شگفت |
۲۹۳ | N | کاین بخواند افسون به گوش او دمید | * | مرده بود افسون به فریادش رسید |
۲۹۴ | N | جنبش اهل فساد آن سو بود | * | که ز ناز و غمزه و ابرو بود |
۲۹۵ | N | هر که را مشک نصیحت سود نیست | * | لاجرم با بوی بد خو کردنی است |
۲۹۶ | N | مشرکان را ز آن نجس خواندهست حق | * | کاندرون پشک زادند از سبق |
۲۹۷ | N | کرم کاو زادهست در سرگین ابد | * | مینگرداند به عنبر خوی خود |
۲۹۸ | N | چون نزد بر وی نثار رش نور | * | او همه جسم است بیدل چون قشور |
۲۹۹ | N | ور ز رش نور حق قسمیش داد | * | همچو رسم مصر سرگین مرغ زاد |
۳۰۰ | N | لیک نه مرغ خسیس خانگی | * | بلکه مرغ دانش و فرزانگی |
۳۰۱ | N | تو بدان مانی کز آن نوری تهی | * | ز انکه بینی بر پلیدی مینهی |
۳۰۲ | N | از فراقت زرد شد رخسار و رو | * | برگ زردی میوهی ناپخته تو |
۳۰۳ | N | دیگ ز آتش شد سیاه و دودفام | * | گوشت از سختی چنین مانده است خام |
۳۰۴ | N | هشت سالت جوش دادم در فراق | * | کم نشد یک ذره خامیت و نفاق |
۳۰۵ | N | غورهی تو سنگ بسته کز سقام | * | غورهها اکنون مویزند و تو خام |