vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4007

title of 4007
۱۸۶Nچادر خود را بر او افکند زود * مرد را زن ساخت و در را بر گشود
۱۸۷Nزیر چادر مرد رسوا و عیان * سخت پیدا چون شتر بر نردبان
۱۸۸Nگفت خاتونی است از اعیان شهر * مر و را از مال و اقبال است بهر
۱۸۹Nدر ببستم تا کسی بیگانه‌ای * در نیاید زود نادانانه‌ای
۱۹۰Nگفت صوفی چیستش هین خدمتی * تا بر آرم بی‌سپاس و منتی
۱۹۱Nگفت میلش خویشی و پیوستگی است * نیک خاتونی است حق داند که کی است
۱۹۲Nخواست دختر را ببیند زیر دست * اتفاقا دختر اندر مکتب است
۱۹۳Nباز گفت ار آرد باشد یا سبوس * می‌کنم او را به جان و دل عروس
۱۹۴Nیک پسر دارد که اندر شهر نیست * خوب و زیرک چابک و مکسب کنی است
۱۹۵Nگفت صوفی ما فقیر و زار و کم * قوم خاتون مال‌دار و محتشم
۱۹۶Nکی بود این کفو ایشان در زواج * یک در از چوب و دری دیگر ز عاج
۱۹۷Nکفو باید هر دو جفت اندر نکاح * ور نه تنگ آید نماند ارتیاح