block:4004
۱۱۳ | N | گفت عیسی را یکی هشیار سر | * | چیست در هستی ز جمله صعبتر |
۱۱۴ | N | گفتش ای جان صعبتر خشم خدا | * | که از آن دوزخ همیلرزد چو ما |
۱۱۵ | N | گفت از این خشم خدا چه بود امان | * | گفت ترک خشم خویش اندر زمان |
۱۱۶ | N | پس عوان که معدن این خشم گشت | * | خشم زشتش از سبع هم در گذشت |
۱۱۷ | N | چه امیدستش به رحمت جز مگر | * | باز گردد ز آن صفت آن بیهنر |
۱۱۸ | N | گر چه عالم را از ایشان چاره نیست | * | این سخن اندر ضلال افکندنی است |
۱۱۹ | N | چاره نبود هر جهان را از چمین | * | لیک نبود آن چمین ماء معین |