block:2099
۳۵۰۶ | Q | صوفیان بر صوفیی شُنعه زدند | * | پیشِ شیخ خانقاهی آمدند |
۳۵۰۶ | N | صوفیان بر صوفیی شُنعت زدند | * | پیش شیخ خانقاهی آمدند |
۳۵۰۷ | Q | شیخ را گفتند دادِ جانِ ما | * | تو ازین صوفی بجو ای پیشوا |
۳۵۰۷ | N | شیخ را گفتند داد جان ما | * | تو از این صوفی بجو ای پیشوا |
۳۵۰۸ | Q | گفت آخر چه گِلهست ای صوفیان | * | گفت این صوفی سه خو دارد گران |
۳۵۰۸ | N | گفت آخر چه گله ست ای صوفیان | * | گفت این صوفی سه خو دارد گران |
۳۵۰۹ | Q | در سخن بسیارگو همچون جرس | * | در خورِش افزون خورد از بیست کس |
۳۵۰۹ | N | در سخن بسیار گو همچون جرس | * | در خورش افزون خورد از بیست کس |
۳۵۱۰ | Q | ور بخسپد هست چون اصحابِ کهف | * | صوفیان کردند پیشِ شیخ زَحف |
۳۵۱۰ | N | ور بخسبد هست چون اصحاب کهف | * | صوفیان کردند پیش شیخ زحف |
۳۵۱۱ | Q | شیخ رُو آورد سوی آن فقیر | * | که ز هَر حالی که هست اوساط گیر |
۳۵۱۱ | N | شیخ رو آورد سوی آن فقیر | * | که ز هر حالی که هست اوساط گیر |
۳۵۱۲ | Q | در خبر خَیْرُ الْأُمُور أَوْساطُها | * | نافع آمد ز اِعتدال أَخْلاطها |
۳۵۱۲ | N | در خبر خیر الأمور أوساطها | * | نافع آمد ز اعتدال أخلاطها |
۳۵۱۳ | Q | گر یکی خِلْطی فزون شد از عَرَض | * | در تنِ مردم پدید آید مرض |
۳۵۱۳ | N | گر یکی خلطی فزون شد از عرض | * | در تن مردم پدید آید مرض |
۳۵۱۴ | Q | بر قرینِ خویش مَفْزا در صِفت | * | کان فراق آرد یقین در عاقبت |
۳۵۱۴ | N | بر قرین خویش مفزا در صفت | * | کان فراق آرد یقین در عاقبت |
۳۵۱۵ | Q | نطقِ موسی بُد بر اندازه ولیک | * | هم فزون آمد ز گفتِ یارِ نیک |
۳۵۱۵ | N | نطق موسی بد بر اندازه و لیک | * | هم فزون آمد ز گفت یار نیک |
۳۵۱۶ | Q | آن فزونی با خَضِر آمد شِقاق | * | گفت رَو تو مُکْثِری هَذا فِراق |
۳۵۱۶ | N | آن فزونی با خضر آمد شقاق | * | گفت رو تو مکثری هذا فِراقُ |
۳۵۱۷ | Q | موسیا بسیارگویی دور شو | * | ور نه با من گنگ باش و کور شو |
۳۵۱۷ | N | موسیا بسیار گویی دور شو | * | ور نه با من گنگ باش و کور شو |
۳۵۱۸ | Q | ور نرفتی وز ستیزه شِستهای | * | تو بمعنی رفتهای بگْسستهای |
۳۵۱۸ | N | ور نرفتی وز ستیزه شستهای | * | تو به معنی رفتهای بگسستهای |
۳۵۱۹ | Q | چون حدث کردی تو ناگه در نماز | * | گویدت سوی طهارت رَو بتاز |
۳۵۱۹ | N | چون حدث کردی تو ناگه در نماز | * | گویدت سوی طهارت رو به تاز |
۳۵۲۰ | Q | ور نرفتی خشک جنبان میشوی | * | خود نمازت رفت بنشین ای غوی |
۳۵۲۰ | N | ور نرفتی خشک جنبان میشوی | * | خود نمازت رفت بنشین ای غوی |
۳۵۲۱ | Q | رَوْ بَرِ آنها که هم جفتِ تُوَند | * | عاشقان و تشنهٔ گفتِ تُوَند |
۳۵۲۱ | N | رو بر آنها که هم جفت تواند | * | عاشقان و تشنهی گفت تواند |
۳۵۲۲ | Q | پاسبان بر خوابناکان بر فزود | * | ماهیان را پاسبان حاجت نبود |
۳۵۲۲ | N | پاسبان بر خوابناکان بر فزود | * | ماهیان را پاسبان حاجت نبود |
۳۵۲۳ | Q | جامهپوشان را نظر بر گازرست | * | جانِ عریان را تجلّی زیورست |
۳۵۲۳ | N | جامه پوشان را نظر بر گازر است | * | جان عریان را تجلی زیور است |
۳۵۲۴ | Q | یا ز عُریانان بیکسو باز رَوْ | * | یا چو ایشان فارغ از تنجامه شَو |
۳۵۲۴ | N | یا ز عریانان به یک سو باز رو | * | یا چو ایشان فارغ از تن جامه شو |
۳۵۲۵ | Q | ور نمیتانی که کُل عریان شوی | * | جامه کم کن تا رهِ اوسط روی |
۳۵۲۵ | N | ور نمیتانی که کل عریان شوی | * | جامه کم کن تا ره اوسط روی |