vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2098

کرامات آن درویش کی در کشتی متهمش کردند
۳۴۷۸Qبود درویشی درونِ کشتیی * ساخته از رختِ مردی پُشتیی
۳۴۷۸N★سود درویشی درون کشتیی *
۳۴۷۹Qیاوه شد همیانِ زر او خُفته بد * جمله را جُستند و او را هم نمود
۳۴۷۹N★باوه شد همیان زر او خفته بود *
۳۴۸۰Qکین فقیر خفته را جوییم هم * کرد بیدارش ز غم صاحب دِرَم
۳۴۸۰N★کین فقیر خفته را جصوییم هم *
۳۴۸۱Qکه درین کشتی خُرُمْدان گُم شدست * جمله را جُستیم نتْوانی تو رَست
۳۴۸۱N★که درین کشتی خْرَمُدان گم شدست *
۳۴۸۲Qدلق بیرون کن برهنه شو ز دلق * تا ز تو فارغ شود اوهامِ خلق
۳۴۸۲N★دلق بیرون کن برهنه شو ز دلق *
۳۴۸۳Qگفت يا رَب بر غلامت را خسان * متَّهم کردند فرمان در رسان
۳۴۸۳N★گفت يا رب بر غلامت این خسان *
۳۴۸۴Qچون بدرد آمد دلِ درویش از آن * سر برون کردند هر سُو در زمان
۳۴۸۴N★چون به درد آمد دل درویش از آن *
۳۴۸۵Qصد هزاران ماهی از دریای ژرف * در دهانِ هر یکی دُرّی شگرف
۳۴۸۵N★صد هزاران ماهی از دریای درف *
۳۴۸۶Qصد هزاران ماهی از دریای پُر * در دهانِ هر یکی دُرّ و چه دُر
۳۴۸۶N★صد هزاران ماهی از دریای پر *
۳۴۸۷Qهر یکی دُرّی خراجِ مُلکتی * کز الَهست این ندارد شرکتی
۳۴۸۷N★هر یکی دزی خراج مُلکتی *
۳۴۸۸Qدُرِّ چند انداخت در کشتی و جَست * مر هوا را ساخت کُرسی و نشست
۳۴۸۸N★در چند انداخت در کشتی و جست *
۳۴۸۹Qخوش مربَّع چون شهان بر تختِ خویش * او فرازِ اوج و کشتی‌اش بپیش
۳۴۸۹N★خوش مریم چون شهان بر تخت خویش *
۳۴۹۰Qگفت رَو کشتی شمارا حق مرا * تا نباشد با شما دزدِ گدا
۳۴۹۰N★گفت رو کشتی شمارا حق مرا *
۳۴۹۱Qتا کرا باشد خسارت زین فراق * من خوشم جُفتِ حق و با خلق طاق
۳۴۹۱N★تا که را باشد خسارت زین فراق *
۳۴۹۲Qنه مرا او تهمتِ دزدی نهد * نه مهارم را بغمّازی دهد
۳۴۹۲N★نه مرا او تهمت دزدی نهد *
۳۴۹۳Qبانگ کردند اهلِ کشتی ای هُمام * از چه دادندت چنین عالی مقام
۳۴۹۳N★بانگ کردند اهل کشتی ای هُمام *
۳۴۹۴Qگفت از تُهمت نهادن بر فقیر * وز حق آزاری پیِ چیزی حقیر
۳۴۹۴N★گفت از تسهمت نهادن بر فقیر *
۳۴۹۵Qحاش للَّه بل ز تعظیمِ شهان * که نبودم بر فقیران بدگمان
۳۴۹۵N★حاش له بل ز تعظیم شهان *
۳۴۹۶Qآن فقیرانِ لطیفِ خوش نَفَس * کز پیِ تعظیمشان آمد عَبَس
۳۴۹۶N★آن فقیران لطیف خسوش نس *
۳۴۹۷Qآن فقیری بهرٍ پیچاپیج نیست * بل پیِ آن که بجز حق هیچ نیست
۳۴۹۷N★آن فقیری بُهرٍ پیچاپیج نیست *
۳۴۹۸Qمتَّهَم چون دارم آنها را که حق * کرد امینِ مخزنِ هفتم طبق
۳۴۹۸Nمتهم چون دارم آنها را که حق * کرد امین مخزن هفتم طبق
۳۴۹۹Qمتَّهم نفس است نی عقلِ شریف * متّهم حسّ است نه نورِ لطیف
۳۴۹۹Nمتهم نفس است نه عقل شریف * متهم حس است نه نور لطیف
۳۵۰۰Qنفس سوفسطایی آمد می‌زنش * کش زدن سازد نه حُجَّت گفتنش
۳۵۰۰Nنفس سوفسطایی آمد می‌زنش * کش زدن سازد نه حجت گفتنش
۳۵۰۱Qمعجزه بیند فروزد آن زمان * بعد از آن گوید خیالی بود آن
۳۵۰۱Nمعجزه بیند فروزد آن زمان * بعد از آن گوید خیالی بود آن
۳۵۰۲Qور حقیقت بود آن دیدِ عجب * چون مقیمِ چشم نامد روز و شب
۳۵۰۲Nور حقیقت بودی آن دید عجب * چون مقیم چشم نامد روز و شب
۳۵۰۳Qآن مقیمِ چشمِ پاکان می‌بود * نی قرینِ چشمِ حیوان می‌شود
۳۵۰۳Nآن مقیم چشم پاکان می‌بود * نه قرین چشم حیوان می‌شود
۳۵۰۴Qکان عجب زین حسّ دارد عار و ننگ * کَیْ بود طاووس اندر چاهِ تنگ
۳۵۰۴Nکان عجب زین حس دارد عار و ننگ * کی بود طاوس اندر چاه تنگ
۳۵۰۵Qتا نگویی مر مرا بسیارگُو * من ز صد یک گویم و آن همچو مُو
۳۵۰۵Nتا نگویی مر مرا بسیار گو * من ز صد یک گویم و آن همچو مو