block:2098
۳۴۷۸ | Q | بود درویشی درونِ کشتیی | * | ساخته از رختِ مردی پُشتیی |
۳۴۷۸ | N | ★سود درویشی درون کشتیی | * | |
۳۴۷۹ | Q | یاوه شد همیانِ زر او خُفته بد | * | جمله را جُستند و او را هم نمود |
۳۴۷۹ | N | ★باوه شد همیان زر او خفته بود | * | |
۳۴۸۰ | Q | کین فقیر خفته را جوییم هم | * | کرد بیدارش ز غم صاحب دِرَم |
۳۴۸۰ | N | ★کین فقیر خفته را جصوییم هم | * | |
۳۴۸۱ | Q | که درین کشتی خُرُمْدان گُم شدست | * | جمله را جُستیم نتْوانی تو رَست |
۳۴۸۱ | N | ★که درین کشتی خْرَمُدان گم شدست | * | |
۳۴۸۲ | Q | دلق بیرون کن برهنه شو ز دلق | * | تا ز تو فارغ شود اوهامِ خلق |
۳۴۸۲ | N | ★دلق بیرون کن برهنه شو ز دلق | * | |
۳۴۸۳ | Q | گفت يا رَب بر غلامت را خسان | * | متَّهم کردند فرمان در رسان |
۳۴۸۳ | N | ★گفت يا رب بر غلامت این خسان | * | |
۳۴۸۴ | Q | چون بدرد آمد دلِ درویش از آن | * | سر برون کردند هر سُو در زمان |
۳۴۸۴ | N | ★چون به درد آمد دل درویش از آن | * | |
۳۴۸۵ | Q | صد هزاران ماهی از دریای ژرف | * | در دهانِ هر یکی دُرّی شگرف |
۳۴۸۵ | N | ★صد هزاران ماهی از دریای درف | * | |
۳۴۸۶ | Q | صد هزاران ماهی از دریای پُر | * | در دهانِ هر یکی دُرّ و چه دُر |
۳۴۸۶ | N | ★صد هزاران ماهی از دریای پر | * | |
۳۴۸۷ | Q | هر یکی دُرّی خراجِ مُلکتی | * | کز الَهست این ندارد شرکتی |
۳۴۸۷ | N | ★هر یکی دزی خراج مُلکتی | * | |
۳۴۸۸ | Q | دُرِّ چند انداخت در کشتی و جَست | * | مر هوا را ساخت کُرسی و نشست |
۳۴۸۸ | N | ★در چند انداخت در کشتی و جست | * | |
۳۴۸۹ | Q | خوش مربَّع چون شهان بر تختِ خویش | * | او فرازِ اوج و کشتیاش بپیش |
۳۴۸۹ | N | ★خوش مریم چون شهان بر تخت خویش | * | |
۳۴۹۰ | Q | گفت رَو کشتی شمارا حق مرا | * | تا نباشد با شما دزدِ گدا |
۳۴۹۰ | N | ★گفت رو کشتی شمارا حق مرا | * | |
۳۴۹۱ | Q | تا کرا باشد خسارت زین فراق | * | من خوشم جُفتِ حق و با خلق طاق |
۳۴۹۱ | N | ★تا که را باشد خسارت زین فراق | * | |
۳۴۹۲ | Q | نه مرا او تهمتِ دزدی نهد | * | نه مهارم را بغمّازی دهد |
۳۴۹۲ | N | ★نه مرا او تهمت دزدی نهد | * | |
۳۴۹۳ | Q | بانگ کردند اهلِ کشتی ای هُمام | * | از چه دادندت چنین عالی مقام |
۳۴۹۳ | N | ★بانگ کردند اهل کشتی ای هُمام | * | |
۳۴۹۴ | Q | گفت از تُهمت نهادن بر فقیر | * | وز حق آزاری پیِ چیزی حقیر |
۳۴۹۴ | N | ★گفت از تسهمت نهادن بر فقیر | * | |
۳۴۹۵ | Q | حاش للَّه بل ز تعظیمِ شهان | * | که نبودم بر فقیران بدگمان |
۳۴۹۵ | N | ★حاش له بل ز تعظیم شهان | * | |
۳۴۹۶ | Q | آن فقیرانِ لطیفِ خوش نَفَس | * | کز پیِ تعظیمشان آمد عَبَس |
۳۴۹۶ | N | ★آن فقیران لطیف خسوش نس | * | |
۳۴۹۷ | Q | آن فقیری بهرٍ پیچاپیج نیست | * | بل پیِ آن که بجز حق هیچ نیست |
۳۴۹۷ | N | ★آن فقیری بُهرٍ پیچاپیج نیست | * | |
۳۴۹۸ | Q | متَّهَم چون دارم آنها را که حق | * | کرد امینِ مخزنِ هفتم طبق |
۳۴۹۸ | N | متهم چون دارم آنها را که حق | * | کرد امین مخزن هفتم طبق |
۳۴۹۹ | Q | متَّهم نفس است نی عقلِ شریف | * | متّهم حسّ است نه نورِ لطیف |
۳۴۹۹ | N | متهم نفس است نه عقل شریف | * | متهم حس است نه نور لطیف |
۳۵۰۰ | Q | نفس سوفسطایی آمد میزنش | * | کش زدن سازد نه حُجَّت گفتنش |
۳۵۰۰ | N | نفس سوفسطایی آمد میزنش | * | کش زدن سازد نه حجت گفتنش |
۳۵۰۱ | Q | معجزه بیند فروزد آن زمان | * | بعد از آن گوید خیالی بود آن |
۳۵۰۱ | N | معجزه بیند فروزد آن زمان | * | بعد از آن گوید خیالی بود آن |
۳۵۰۲ | Q | ور حقیقت بود آن دیدِ عجب | * | چون مقیمِ چشم نامد روز و شب |
۳۵۰۲ | N | ور حقیقت بودی آن دید عجب | * | چون مقیم چشم نامد روز و شب |
۳۵۰۳ | Q | آن مقیمِ چشمِ پاکان میبود | * | نی قرینِ چشمِ حیوان میشود |
۳۵۰۳ | N | آن مقیم چشم پاکان میبود | * | نه قرین چشم حیوان میشود |
۳۵۰۴ | Q | کان عجب زین حسّ دارد عار و ننگ | * | کَیْ بود طاووس اندر چاهِ تنگ |
۳۵۰۴ | N | کان عجب زین حس دارد عار و ننگ | * | کی بود طاوس اندر چاه تنگ |
۳۵۰۵ | Q | تا نگویی مر مرا بسیارگُو | * | من ز صد یک گویم و آن همچو مُو |
۳۵۰۵ | N | تا نگویی مر مرا بسیار گو | * | من ز صد یک گویم و آن همچو مو |