vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2097

کشیدن موش مَهار شُتر را و مُعجِب شدن موش در خود
۳۴۳۶Qموشکی در کف مهارِ اشتری * در ربود و شد روان او از مِری
۳۴۳۶N★موشکی در کف مهار اشتری *
۳۴۳۷Qاشتر از چُستی که با او شد روان * موش غرَّه شد که هستم پهلوان
۳۴۳۷N★اشتر از جستی که با او شد روان *
۳۴۳۸Qبر شتر زد پَرتوِ اندیشه‌اش * گفت بنْمایم ترا تو باش خَوش
۳۴۳۸N★بر شتر زد پرتو اندیشه‌اش *
۳۴۳۹Qتا بیامد بر لبِ جُویِ بزرگ * کاندرو گشتی زبون پیلِ تُرک
۳۴۳۹N★تابیامد بر لب جوی بزرگ *
۳۴۴۰Qموش آنجا ایستاد و خشک گشت * گفت اشتر ای رفیقِ کوه و دشت
۳۴۴۰N★موش آنجا ایستاد و خشک گشت *
۳۴۴۱Qاين توقّف چیست حیرانی چرا * پا بنه مردانه اندر جُو در آ
۳۴۴۱N★اين توقف چیست حیرانی چرا *
۳۴۴۲Qتو قلاوزی و پیش‌آهنگِ من * در میانِ ره مباش و تن مزن
۳۴۴۲N★تو قلازی و پیش‌آهنگ من *
۳۴۴۳Qگفت این آبِ شگرفست و عمیق * من همی‌ترسم ز غرقاب ای رفیق
۳۴۴۳N★گفت این آب شگرفست و عمیق *
۳۴۴۴Qگفت اشتر تا ببینم حدِّ آب * پا درو بنْهاد آن اشتر شتاب
۳۴۴۴N★گفت *
۳۴۴۵Qگفت تا زانوست آب ای کور موش * از چه حیران گشتی و رفتی ز هوش
۳۴۴۵N★گفت تا زانوست آب ای کور موش *
۳۴۴۶Qگفت مورِ تُست و ما را اژدهاست * که ز زانو تا بزانو فَرْقهاست
۳۴۴۶N★گفت مور تست و مارا اژدهاست *
۳۴۴۷Qگر ترا تا زانو است ای پُرهنر * مر مرا صد گز گذشت از فرقِ سَر
۳۴۴۷N★گر تورا تا زانواست ای پر هسنر *
۳۴۴۸Qگفت گستاخی مکن بارِ دگر * تا نسوزد جسم و جانت زین شرَر
۳۴۴۸N★گفت گستاخی مکن بار دگر *
۳۴۴۹Qتو مِری با مثلِ خود موشان بکُن * با شتر مر موش را نبْود سخُن
۳۴۴۹N★تو مری با مثل خود موشان بکن *
۳۴۵۰Qگفت توبه کردم از بهرِ خدا * بگْذران زین آبِ مُهلک مر مرا
۳۴۵۰N★گفت توبه کردم از بهر خدا *
۳۴۵۱Qرحم آمد مر شتر را گفت هین * بر جه و بر کودبانِ من نشین
۳۴۵۱N★رحم آمد مر شتر را گفت هین *
۳۴۵۲Qاین گذشتن شد مسلَّم مر مرا * بگْذرانم صد هزاران چون ترا
۳۴۵۲N★این گذشتن شد مسلم مر مرا *
۳۴۵۳Qچون پَیَمبر نیستی پس رَوْ براه * تا رسی از چاه روزی سوی جاه
۳۴۵۳N★چون پیمبر نیستی پس رو به راه *
۳۴۵۴Qتو رعیَّت باش چون سلطان نه‌ای * خود مران چون مردِ کشتیبان نه‌ای
۳۴۵۴N★تو رعیّت باش چون سلطان نه‌ای *
۳۴۵۵Qچون نه‌ای کامل دکان تنها مگیر * دست‌خوش می‌باش تا گردی خمیر
۳۴۵۵N★چون نه‌ای کامل دکان تنها مگیر *
۳۴۵۶Qأَنْصِتُوا را گوش کن خاموش باش * چون زبانِ حق نگشتی گوش باش
۳۴۵۶N★انصتوا را گوش کن خاموش باش *
۳۴۵۷Qور بگویی شکلِ اسْتفسار گو * با شهنشاهان تو مسکین‌وار گو
۳۴۵۷N★ور بگویی شکل اسْتفسار گو *
۳۴۵۸Qابتدای کبر و کین از شهوتست * راسخی شَهْوتت از عادتست
۳۴۵۸N★ابستدای کبر و کین از شهوتست *
۳۴۵۹Qچون ز عادت گشت مُحْکَم خویِ بّد * خشم آید بر کسی کت وا کَشَد
۳۴۵۹N★چون ز عادت گشت مُخکُم خوی بّد *
۳۴۶۰Qچونک تو گِل‌خوار گشتی هرکه او * وا کشد از گِل ترا باشد عدو
۳۴۶۰N★چونکه تو گل‌خوار گتی هرکه او *
۳۴۶۱Qبُت پرستان چونک گرد بت تنند * مانعانِ راهِ خود را دشمن‌اند
۳۴۶۱N★بت پرستان چونکه خو با بت کنند *
۳۴۶۲Qچونک کرد ابلیس خُو با سَروَری * دید آدم را حقیر او از خری
۳۴۶۲N★چونکه کرد ابلیس خو باسروری *
۳۴۶۳Qکه به از من سَروّری دیگر بود * تا که او مسجودِ چون من کس شود
۳۴۶۳N★که به از من سَروّری دیگر بود *
۳۴۶۴Qسروری زهرست جُز آن روح را * کو بود تریاق‌لانی ز اِبتدا
۳۴۶۴N★سروری زمرست جُز آن روح را *
۳۴۶۵Qکوه اگر پُر مار شد باکی مّدار * کو بود اندر درون تریاق‌زار
۳۴۶۵N★کوه اگر پر مار شد باکی مّدار *
۳۴۶۶Qسروری چون شد دماغت را ندیم * هرکه بشْکستَت شود خصمِ قدیم
۳۴۶۶N★سروری چون شد دماغت را ندیم *
۳۴۶۷Qچون خلافِ خوی تو گوید کسی * کینه‌ها خیزد ترا با او بسی
۳۴۶۷N★چون خلاف خوی تو گوید کسی *
۳۴۶۸Qکه مرا از خویِ من بر می‌کَند * خویش رل بر من چو سرور می‌کُند
۳۴۶۸N★که مرا از خنوی مین بر می‌کند *
۳۴۶۹Qچون نباشد خویِ بَد سرکش درو * کَیْ فروزد از خلاف آتش درو
۳۴۶۹N★چون نباشد خوی بد محکم شده *
۳۴۷۰Qبا مخالف او مُدارایی کند * در دلِ او خویش را جایی کند
۳۴۷۰N★با مخالف او مُدارایی ند *
۳۴۷۱Qزآنک خویِ بّد نگشتست استوار * مورِ شهوت شد ز عادت همچو مار
۳۴۷۱N★زآنکه خوی بّد بگشتست استوار *
۳۴۷۲Qمارِ شهوّت را بکُش در ابتلا * ورنه اینک گشت مارت اژدها
۳۴۷۲N★مار شهوّت را بکش در ابتدا *
۳۴۷۳Qلیک هر کس مور بیند مارِ خویش * تو ز صاحب دل کن استفسارِ خویش
۳۴۷۳N★لیک هر کس مور بیند مار خویش *
۳۴۷۴Qتا نشد زر مِس نداند من مِسم * تا نشد شَه دل نداند مُفْلِسم
۳۴۷۴N★تانشد زر مس نداند من مسم *
۳۴۷۵Qخدمتِ اکسیر کن مس‌وار تو * جور می‌کَشْ ای دل از دلدار تو
۳۴۷۵N★خدمت اکسیر کین مس‌وار تو *
۳۴۷۶Qکیست دلدار اهلِ دل نیکو بدان * که چو روز و شب جهانند از جهان
۳۴۷۶N★کیست دلدار اهل دل نیکو بدان *
۳۴۷۷Qعیب کم گو بندهٔ اللَّه را * مُتَّهَم کم کن بدزدی شاه را
۳۴۷۷N★عسیب کم گو بندة له را *