block:2095
۳۳۹۸ | Q | آن خبیث از شیخ میلایید ژاژ | * | کژْنگر باشد همیشه عقلِ کاژ |
۳۳۹۸ | N | ★آن خبیث از شیخ میلایید ژاژ | * | |
۳۳۹۹ | Q | که منش دیدم مبانِ مجلسی | * | او ز تقوی عاریَست و مُفلِسی |
۳۳۹۹ | N | ★که منش دیدم مبان مجلسی | * | |
۳۴۰۰ | Q | ورکه باور نیستت خیز امشبان | * | تا ببینی فسقِ شیخت را عیان |
۳۴۰۰ | N | ★ورکه باور نیستت خیز امشبان | * | |
۳۴۰۱ | Q | شب ببُردش بر سَرِ یک رَوْزنی | * | گفت بنْگر فسق و عشرت کردنی |
۳۴۰۱ | N | ★شب ببردش بر سر یک روزنی | * | |
۳۴۰۲ | Q | بنْگر آن سالوسِ روز و فسقِ شب | * | روز همچون مصطفی شب بُولَهَب |
۳۴۰۲ | N | ★بنگر آن سالوس روز و فسق شب | * | |
۳۴۰۳ | Q | روز عبد اللَّه او را گشته نام | * | شب نَعُوذُ باللَّه و در دست جام |
۳۴۰۳ | N | ★روز عبد الله او را گشته نام | * | |
۳۴۰۴ | Q | دید شيشه در کفِ آن پیر پُر | * | گفت شیخا مر ترا هم هست غُر |
۳۴۰۴ | N | ★دید شيشه در کفب آن پیر پر | * | |
۳۴۰۵ | Q | تو نمیگفتی که در جامِ شراب | * | دیو میمیزد شتابان نا شِتاب |
۳۴۰۵ | N | ★تو نمیگفتی که در جام شراب | * | |
۳۴۰۶ | Q | گفت جامم را چنان پُر کردهاند | * | کاندرو اندر نگنجد یک سِپَند |
۳۴۰۶ | N | ★گفت جامّم را چنان پر کردهاند | * | |
۳۴۰۷ | Q | بنْگر اینجا هیچ گنجد ذرّهای | * | این سخن را کژ شنیده غرّهای |
۳۴۰۷ | N | ★بنگر اینجا هیچ گنجد ذزهای | * | |
۳۴۰۸ | Q | جامِ ظاهر خمرِ ظاهر نیست این | * | دُور دار این را ز شیخِ غیببین |
۳۴۰۸ | N | ★جام ظاهر خمر ظاهر نیست این | * | |
۳۴۰۹ | Q | جامِ مَیْ هستي شیخست ای فلیو | * | کاندرو اندر نگنجد بولِ دیو |
۳۴۰۹ | N | ★جام نی هستي شیخست ای فلیو | * | |
۳۴۱۰ | Q | پُرّ و مالامال از نورِ حقَست | * | جامِ تن بشْکست نورِ مطلقَست |
۳۴۱۰ | N | ★بر و مالامال از نور حقست | * | |
۳۴۱۱ | Q | نورِ خورشید ار بیُفند بر حدث | * | او همان نورست نپْذیرد خَبَث |
۳۴۱۱ | N | ★نور خورشید ار بیفند بر خدث | * | |
۳۴۱۲ | Q | شیخ گفت این خود نه جامست و نه مَیْ | * | هین بزیر آمُنکرا بنْگر بوَیْ |
۳۴۱۲ | N | ★شیخ گفت این خود نه جامست و نه می | * | |
۳۴۱۳ | Q | آمد و دید انگبینِ خاص بود | * | کور شد آن دشمنِ کور و کبود |
۳۴۱۳ | N | ★آمد و دید انگبین خاص بود | * | |
۳۴۱۴ | Q | گفت پیر آن دَم مریدِ خویش را | * | رَوْ برآی من بجو مَیْ ای کیا |
۳۴۱۴ | N | ★گفت پیر آن دم مرید خویش را | * | |
۳۴۱۵ | Q | که مرا رنجیست مُضُطر گشتهام | * | من ز رنج از مَخْمَصَه بگْذشتهام |
۳۴۱۵ | N | ★که مرا رنجیست مُضُطر گشتهام | * | |
۳۴۱۶ | Q | در ضرورت هست هر مردار پاک | * | بر سرِ مُنْکِر ز لعنت باد خاک |
۳۴۱۶ | N | ★در ضرورت هست هر شٌردار پاک | * | |
۳۴۱۷ | Q | گِرْدِ خُمخانه بر آمد آن مرید | * | بهرِ شیخ از هر خُمی مَی میچشید |
۳۴۱۷ | N | ★گرد خمخانه بر آمد آن مرید | * | |
۳۴۱۸ | Q | در همه خُمخانهها او مّیْ ندید | * | گشته بُد پُر از عسل خُمِّ نبید |
۳۴۱۸ | N | ★در همه خمخانهها او مّی ندید | * | |
۳۴۱۹ | Q | گفت ای رندان چه حالست این چه کار | * | هیچ خُمّی در نمیبینم عُقار |
۳۴۱۹ | N | ★گفت ای رندان چه حالست این چه کار | * | |
۳۴۲۰ | Q | جملهٔ رندان نزدِ آن شیخ آمدند | * | چشم گریان دست بر سر میزدند |
۳۴۲۰ | N | ★جمله رندان نزد آن شیخ آمدند | * | |
۳۴۲۱ | Q | در خرابات آمدی شیخِ اجل | * | جملهٔ مَیها از قُدومت شد عسل |
۳۴۲۱ | N | ★در خرابات آمدی شیخ اخل | * | |
۳۴۲۲ | Q | کردهای مُبْدَل تو مَیْ را از حدث | * | جانِ ما را هم بَدَل کن از خبث |
۳۴۲۲ | N | ★کردهای مَبْذل تو می را از حَدّث | * | |
۳۴۲۳ | Q | گر شود عالَم پُر از خون مالْمال | * | کَیْ خورد بندهٔ خدا الّا حلال |
۳۴۲۳ | N | ★گر شود عالم پر از خون مالمال | * |