block:2093
۳۳۳۶ | Q | چون نفاذِ امرِ شیخ آن میر دید | * | ز آمدِ ماهی شدش وَجْدی پدید |
۳۳۳۶ | N | ★چون فا امر شیخ آن میر دید | * | ★زاسد ماهی شدش وجدی پدید |
۳۳۳۷ | Q | گفت آه ماهی ز پیران آگهست | * | شُه تنی را کو لعینِ درگهست |
۳۳۳۷ | N | ★گفت اه ماهی ز پیران آگْهُست | * | ★شهتنی راکو لعین درگْهُست |
۳۳۳۸ | Q | ماهیان از پیر آگه ما بعید | * | ما شَقِی زین دولت و ایشان سعید |
۳۳۳۸ | N | ★ماهیان از پسیر آگه مابعید | * | ★ما شُقی زین دولت و ایشان سعید |
۳۳۳۹ | Q | سجده کرد و رفت گریان و خراب | * | گشت دیوانه ز عشقِ فتحِ باب |
۳۳۳۹ | N | ★سجده کرد و رفت گریان و خضراب | * | ★گشت دیوانه ز عشق فتح باب |
۳۳۴۰ | Q | پس تو ای ناشُستهرُو در چیستی | * | در نزاع و در حسد با کیستی |
۳۳۴۰ | N | ★پس تو ای ناشستهژو در چیستی | * | ★در نزاع و در حسد با کیستی |
۳۳۴۱ | Q | با دُمِ شیری تو بازی میکنی | * | بر ملایک تُرکتازی میکنی |
۳۳۴۱ | N | ★بادم شیری تسو بازی میکنی | * | ★بر ملایک ترکتازی میکنی |
۳۳۴۲ | Q | بَد چه میگویی تو خیرِ محض را | * | هین تَرفّع کم شُمَر آن خفض را |
۳۳۴۲ | N | ★بد چه میگویی تو خیر مخض را | * | ★همین ترّفع کم شمر آن خفض را |
۳۳۴۳ | Q | بَد چه باشد مِسِّ محتاجِ مُهان | * | شیخ کی بوّد کیمیای بیکران |
۳۳۴۳ | N | ★بد چه باشد مس محتاج مُهان | * | ★شیخ کهبوّد کیمیای بیکران |
۳۳۴۴ | Q | مسّ اگر از کیمیا قابل نبُد | * | کیمیا از مسّ هرگز مِس نشد |
۳۳۴۴ | N | ★مش اگر از کسیمیا قابل ند | * | ★کیمیا از مش هرگز مس نشد |
۳۳۴۵ | Q | بد چه باشد سرکشی آتش عمل | * | شیخ کی بوَد عینِ دریای ازل |
۳۳۴۵ | N | ★بد چه باشد سرکشی آتشعمل | * | ★شیخ کهبود عین دریای ازل |
۳۳۴۶ | Q | دایم آتش را بترسانند ز آب | * | آب کَی ترسید هرگز ز اِلتهاب |
۳۳۴۶ | N | ★دایم آتش را بترسانند ز آب | * | ★آب کی تسرسید هرگز ز التهاب |
۳۳۴۷ | Q | در رخِ مَه عیببینی میکنی | * | در بهشتی خارچینی میکنی |
۳۳۴۷ | N | ★در رخ مسه عسیب بینی میکنی | * | ★در بهشتی خارچینی میکنی |
۳۳۴۸ | Q | گر بهشت اندر رَوی تو خارْجُو | * | هیچ خار آنجا نیابی غیرٍ تو |
۳۳۴۸ | N | ★گر بهشت اندر زوی تو خازجو | * | ★هیچ خار آنجا نیابی غیرٍ تو |
۳۳۴۹ | Q | میبپوشی آفتابی در گِلی | * | رخنه میجویی ز بدرِ کاملی |
۳۳۴۹ | N | ★میبپوشی آفتایی در گلی | * | ★رخنه سیجویی ز بدر کاملی |
۳۳۵۰ | Q | آفتابی که بتابد در جهان | * | بهرِ خُفّاشی کجا گردد نهان |
۳۳۵۰ | N | ★افتابی که بتابد در جهان | * | ★بهر خسمّاشی کجا گردد نهان |
۳۳۵۱ | Q | عیبها از رَدِّ پیران عیب شد | * | غَیْبها از رشکِ ایشان غیب شد |
۳۳۵۱ | N | ★عیبها از رد پیران عیب شد | * | ★غیبها از رشک پیران غیب شد |
۳۳۵۲ | Q | باری ار دُوری ز خدمت یار باش | * | در ندامت چابک و بر کار باش |
۳۳۵۲ | N | ★باری ار ذوری ز خدمت یار باش | * | ★در تدامت چابک و بر کار باش |
۳۳۵۳ | Q | تااز آن راهت نسیمی میرسد | * | آبِ رحمت را چه بندی از حسد |
۳۳۵۳ | N | ★تااز ان راهت نسیمی میرسد | * | ★آپ رحمت را چه بندی از سد |
۳۳۵۴ | Q | گرچه دُوری دُور میجنبان تو دُم | * | حَیْثُ ماکُنْتُمْ فَوَلُّوا وَجْهَکُم |
۳۳۵۴ | N | ★گرچه دُوری دور میجنبان تو دم | * | ★حیث ماکتتم فولوا هکم |
۳۳۵۵ | Q | چون خری در گِل فتد از گامِ تیز | * | دَم بدَم جنبد برای عزمِ خیز |
۳۳۵۵ | N | ★چون خری درگل فد از گام تیز | * | ★دم بسلم جنبد برای عزم خیز |
۳۳۵۶ | Q | جای را هموار نکْند بهرِ باش | * | داند او که نیست آن جایِ معاش |
۳۳۵۶ | N | ★جای را هموار نکٌند بهر بباش | * | ★داند او که نیست آن جای معاش |
۳۳۵۷ | Q | حسِّ تو از حسِّ خر کمتر بُدست | * | که دلِ تو زین وَحَلها بر نَجست |
۳۳۵۷ | N | ★حسّ تو از حش خر کمتر بُدست | * | ★که دل تو زین وخْلها بر نجست |
۳۳۵۸ | Q | در وحل تأویلِ رخصت میکنی | * | چون نمیخواهی کز آن دل بر کَنی |
۳۳۵۸ | N | ★در ول تأویل رَخصَت میکنی | * | ★چون نمیخواهی کز آن دل بر نی |
۳۳۵۹ | Q | کین روا باشد مرا من مُضْطَرم | * | حق نگیرد عاجزی را از کرم |
۳۳۵۹ | N | ★کین روا باشد مرا من مُضطرم | * | ★حسق نگسیرد و ر از رم |
۳۳۶۰ | Q | خود گرفتستت تو چون کفتارِ کور | * | این گرفتن را نبینی از غرور |
۳۳۶۰ | N | ★خود گرفتستت تو چون کفتار کور | * | ★ایسن گسرفتن را نسبینی از تسرور |
۳۳۶۱ | Q | میگُوّند این جایگه کفتار نیست | * | از برون جویید کاندر غار نیست |
۳۳۶۱ | N | ★میگوّند این جایگه کفتار نیست | * | ★از برون جویید کاندر غار نیست |
۳۳۶۲ | Q | این همیگویند و بندش مینهند | * | او همیگوید ز من بی آگهند |
۳۳۶۲ | N | ★این همیگویند و بندش مینهند | * | ★او همیگوید ز من بی آگهند |
۳۳۶۳ | Q | گر ز من آگاه بودی اين عدو | * | کَیْ ندا کردی که آن کفتار کو |
۳۳۶۳ | N | ★گر ز من آگاه بودی ایين عدو | * | ★کی ندا کردی که این کفتار کو |