vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2093

بقیّهٔ قصّهٔ ابراهیم اَدهَم بر لب آن دریا
۳۳۳۶Qچون نفاذِ امرِ شیخ آن میر دید * ز آمدِ ماهی شدش وَجْدی پدید
۳۳۳۶N★چون فا امر شیخ آن میر دید * ★زاسد ماهی شدش وجدی پدید
۳۳۳۷Qگفت آه ماهی ز پیران آگهست * شُه‌ تنی را کو لعینِ درگهست
۳۳۳۷N★گفت اه ماهی ز پیران آگْهُست * ★شه‌تنی راکو لعین درگْهُست
۳۳۳۸Qماهیان از پیر آگه ما بعید * ما شَقِی زین دولت و ایشان سعید
۳۳۳۸N★ماهیان از پسیر آگه مابعید * ★ما شُقی زین دولت و ایشان سعید
۳۳۳۹Qسجده کرد و رفت گریان و خراب * گشت دیوانه ز عشقِ فتحِ باب
۳۳۳۹N★سجده کرد و رفت گریان و خضراب * ★گشت دیوانه ز عشق فتح باب
۳۳۴۰Qپس تو ای ناشُسته‌رُو در چیستی * در نزاع و در حسد با کیستی
۳۳۴۰N★پس تو ای ناشسته‌ژو در چیستی * ★در نزاع و در حسد با کیستی
۳۳۴۱Qبا دُمِ شیری تو بازی می‌کنی * بر ملایک تُرک‌تازی می‌کنی
۳۳۴۱N★بادم شیری تسو بازی می‌کنی * ★بر ملایک ترک‌تازی می‌کنی
۳۳۴۲Qبَد چه می‌گویی تو خیرِ محض را * هین تَرفّع کم شُمَر آن خفض را
۳۳۴۲N★بد چه می‌گویی تو خیر مخض را * ★همین ترّفع کم شمر آن خفض را
۳۳۴۳Qبَد چه باشد مِسِّ محتاجِ مُهان * شیخ کی بوّد کیمیای بی‌کران
۳۳۴۳N★بد چه باشد مس محتاج مُهان * ★شیخ کهبوّد کیمیای بی‌کران
۳۳۴۴Qمسّ اگر از کیمیا قابل نبُد * کیمیا از مسّ هرگز مِس نشد
۳۳۴۴N★مش اگر از کسیمیا قابل ند * ★کیمیا از مش هرگز مس نشد
۳۳۴۵Qبد چه باشد سرکشی آتش‌ عمل * شیخ کی بوَد عینِ دریای ازل
۳۳۴۵N★بد چه باشد سرکشی آتش‌عمل * ★شیخ کهبود عین دریای ازل
۳۳۴۶Qدایم آتش را بترسانند ز آب * آب کَی ترسید هرگز ز اِلتهاب
۳۳۴۶N★دایم آتش را بترسانند ز آب * ★آب کی تسرسید هرگز ز التهاب
۳۳۴۷Qدر رخِ مَه عیب‌بینی می‌کنی * در بهشتی خارچینی می‌کنی
۳۳۴۷N★در رخ مسه عسیب بینی می‌کنی * ★در بهشتی خارچینی می‌کنی
۳۳۴۸Qگر بهشت اندر رَوی تو خارْجُو * هیچ خار آنجا نیابی غیرٍ تو
۳۳۴۸N★گر بهشت اندر زوی تو خازجو * ★هیچ خار آنجا نیابی غیرٍ تو
۳۳۴۹Qمی‌بپوشی آفتابی در گِلی * رخنه می‌جویی ز بدرِ کاملی
۳۳۴۹N★می‌بپوشی آفتایی در گلی * ★رخنه سی‌جویی ز بدر کاملی
۳۳۵۰Qآفتابی که بتابد در جهان * بهرِ خُفّاشی کجا گردد نهان
۳۳۵۰N★افتابی که بتابد در جهان * ★بهر خسمّاشی کجا گردد نهان
۳۳۵۱Qعیبها از رَدِّ پیران عیب شد * غَیْبها از رشکِ ایشان غیب شد
۳۳۵۱N★عیبها از رد پیران عیب شد * ★غیبها از رشک پیران غیب شد
۳۳۵۲Qباری ار دُوری ز خدمت یار باش * در ندامت چابک و بر کار باش
۳۳۵۲N★باری ار ذوری ز خدمت یار باش * ★در تدامت چابک و بر کار باش
۳۳۵۳Qتااز آن راهت نسیمی می‌رسد * آبِ رحمت را چه بندی از حسد
۳۳۵۳N★تااز ان راهت نسیمی می‌رسد * ★آپ رحمت را چه بندی از سد
۳۳۵۴Qگرچه دُوری دُور می‌جنبان تو دُم * حَیْثُ ماکُنْتُمْ فَوَلُّوا وَجْهَکُم
۳۳۵۴N★گرچه دُوری دور می‌جنبان تو دم * ★حیث ماکتتم فولوا هکم
۳۳۵۵Qچون خری در گِل فتد از گامِ تیز * دَم بدَم جنبد برای عزمِ خیز
۳۳۵۵N★چون خری درگل فد از گام تیز * ★دم بسلم جنبد برای عزم خیز
۳۳۵۶Qجای را هموار نکْند بهرِ باش * داند او که نیست آن جایِ معاش
۳۳۵۶N★جای را هموار نکٌند بهر بباش * ★داند او که نیست آن جای معاش
۳۳۵۷Qحسِّ تو از حسِّ خر کمتر بُدست * که دلِ تو زین وَحَلها بر نَجست
۳۳۵۷N★حسّ تو از حش خر کمتر بُدست * ★که دل تو زین وخْلها بر نجست
۳۳۵۸Qدر وحل تأویلِ رخصت می‌کنی * چون نمی‌خواهی کز آن دل بر کَنی
۳۳۵۸N★در ول تأویل رَخصَت می‌کنی * ★چون نمی‌خواهی کز آن دل بر نی
۳۳۵۹Qکین روا باشد مرا من مُضْطَرم * حق نگیرد عاجزی را از کرم
۳۳۵۹N★کین روا باشد مرا من مُضطرم * ★حسق نگسیرد و ر از رم
۳۳۶۰Qخود گرفتستت تو چون کفتارِ کور * این گرفتن را نبینی از غرور
۳۳۶۰N★خود گرفتستت تو چون کفتار کور * ★ایسن گسرفتن را نسبینی از تسرور
۳۳۶۱Qمی‌گُوّند این جایگه کفتار نیست * از برون جویید کاندر غار نیست
۳۳۶۱N★می‌گوّند این جایگه کفتار نیست * ★از برون جویید کاندر غار نیست
۳۳۶۲Qاین همی‌گویند و بندش می‌نهند * او همی‌گوید ز من بی آگهند
۳۳۶۲N★این همی‌گویند و بندش می‌نهند * ★او همی‌گوید ز من بی آگهند
۳۳۶۳Qگر ز من آگاه بودی اين عدو * کَیْ ندا کردی که آن کفتار کو
۳۳۶۳N★گر ز من آگاه بودی ایين عدو * ★کی ندا کردی که این کفتار کو