vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2092

طعنه زدن بیگانه‌ای در شیخ و جواب گفتن مُرید شیخ او را
۳۳۰۳Qآن یکی یک شیخ را تهمت نهاد * کو بَدست و نیست بر راهِ رشاد
۳۳۰۳N★آن یکی یک شیخ را تهمت نهاد * ★کو بدست و نیست بر راه شاد
۳۳۰۴Qشاربِ خمرّست و سالوس و خبیث * مر مریدان را ک‌جا باشد مُغْیث
۳۳۰۴N★شارب خمرّست و سالوس و خبیث * ★مر مریدان را ک‌جاباشد مُغْیث
۳۳۰۵Qآن یکی گفتش ادب را هوش‌دار * خُرد نبْود اين چنین ظن بر کبار
۳۳۰۵N★آن یکی گفتش ادب را هوش دار * ★خرد نود اين چنین ظن بر کبار
۳۳۰۶Qدُور ازو و ذُور از آن اوصافِ او * که ز سَیْلی تیره گردد صافِ او
۳۳۰۶N★دور ازو و ذُور از آن اوص‌افب او * ★که ز سَیلی تیره گردد صاف او
۳۳۰۷Qاين چنین بُهتان مَنْه بر اهلِ حق * این خیالِ تُست برگردان ورق
۳۳۰۷N★اين چنین بهتان مَنْه بر اهل حق * ★این خیال تست بر گردان ورق
۳۳۰۸Qاین نباشد ور بود ای مرغِ خاک * بحرِ قُلْزُم را ز مُرداری چه باک
۳۳۰۸N★این نباشد ور بود ای مرغ | خاک * ★بحر قَرم را زشرداری چه باک
۳۳۰۹Qنیست دُونَ الْقُلّتَیْن و حوضِ خُرد * کِه تواند قطره‌ایش از کار بُرد
۳۳۰۹N★نیست دُونْ ین و حوض خرد * ★که تواند قطره‌ایش از کار برد
۳۳۱۰Qآتش ابراهیم را نبْود زیان * هر که نمرودیست گو می‌ترس از آن
۳۳۱۰N★آتش ابس‌راهیم را نود زان * ★هر که نمرودیست گو می‌ترس از آن
۳۳۱۱Qنفس نمرودست و عقل و جان خلیل * روح در عَیْنست و تفس اندر دلیل
۳۳۱۱N★نَفُس نمرودست و عقل و جان خلیل * ★روح در عَیْنْست و تفس اندر دلییل
۳۳۱۲Qاین دلیلِ راه ره‌رَو را بود * کو بهَر دَم در بیابان گُم شود
۳۳۱۲N★اییین دلییتل راه ره‌رو را نود * ★کو به‌هر دم در بیابان گم شود
۳۳۱۳Qواصلان را نیست جر چشم و چراغ * از دلیل و راهشان باشد فراغ
۳۳۱۳N★واصلان را نیست جر چشم و چراغ * ★از دلیل و راهشان باشد فراغ
۳۳۱۴Qگر دلیلی گفت آن مردِ وصال * گفت بهرِ فهمِ اصحابِ جدال
۳۳۱۴N★گر دلیلی گفت آن مرد وصال * ★گفت بهر فهم اصحاب جدال
۳۳۱۵Qبهرِ طفلِ نَو پدر تی‌تی کند * گرچه عقلش هندسهٔ گیتی کند
۳۳۱۵N★بهر طفل نو پدر تی‌تی کند * ★گرچه عقلش هندسة گیتی کند
۳۳۱۶Qکم نگردد فضلِ استاد از عُلو * گر أَلِف چیزی ندارد گوید او
۳۳۱۶N★کم نگردد فضل استاد از عغلو * ★گر آلف چیزی ندارد گوید او
۳۳۱۷Qاز پي تملیمِ آن بسته‌دهن * از زبانِ خود برون باید شدن
۳۳۱۷N★از پُسي تملیم آن پبسسته‌دهن * ★از زبان خود برون باید شدن
۳۳۱۸Qدر زبانِ او بباید آمدن * تا بیاموزد ز تو او علم و فن
۳۳۱۸N★در زان او بسباید آم‌دن * ★تابیاموزد ز تسو او عسلم و فسن
۳۳۱۹Qپس همه خلقان چو طفلانِ ویَند * لازمست این پیر را در وقتِ پند
۳۳۱۹N★پس همه خلقان چو طفلان ویند * ★لازمست این پیر را در وقت پند
۳۳۲۰Qکفر را حدَّست و اندازه بدان * شیخ و نورِ شیخ را نبْود کران
۳۳۲۰N★کفر را حدّست و اندازه بدان * ★شیخ و نور شیخ را نبود کران
۳۳۲۱Qپیشِ بی‌حد هرچه مَحدودست لاست * کُلُّ شَیْءٍ عَیْرِ وَجْهِ اللَّه فناست
۳۳۲۱N★پیش بی‌حد هرچه مَحدودست لاست * ★کل شیء عَیْر وَخُه آلله فناست
۳۳۲۲Qکفر و ایمان نیست آن جایی که اوست * زآنک او مغزست و این دو رنگ و پوست
۳۳۲۲N★کفر و ایمان نیست آن جایی ک * ★زآنکه او مغزست وین دو رنگ و پوست
۳۳۲۳Qاین فناها پردهٔ آن وجه گشت * چون چراغِ خُفْیه اندر زیرِ طشت
۳۳۲۳N★این فناها پردة آن وجْه گشت * ★چون چراغ خُفْیه اندر زیر طشت
۳۳۲۴Qپس سَرٍ این تن حجابِ آن سَرست * پیشِ آن سَر اين سَرِ تن کافرست
۳۳۲۴N★پس سَّرٍ این تن حجاب آن سرست * ★پیش آن سر اين سر تن کافرست
۳۳۲۵Qکیست کافر غافل از ایمانِ شیخ * کیست مرده بی‌خبر از جانِ شیخ
۳۳۲۵N★کیست کافر غافل ازایمان شیخ * ★چیست مرده بی‌خبر از جان شیخ
۳۳۲۶Qجان نباشد جر خبر در آزمون * هرکرا افزون خبر جانش فُزون
۳۳۲۶N★جان نباشد جر خبر در آزسون * ★هرکه را افزون خبر جانش فُزون
۳۳۲۷Qجانِ ما از جانِ حیوان بیشتر * از چه زآن رُو که فزون دارد خبر
۳۳۲۷N★جان ما از جان حیوان بیشتر * ★از چه زآن و که فزون دارد خبر
۳۳۲۸Qپس فُزون از جانِ ما جانِ مَلَک * کو منزَّه شد ز حسِّ مُشتَرَک
۳۳۲۸N★پس فُزون از جان ما جان ملک * ★کو مره شد ز حش مُشترک
۳۳۲۹Qوز مَلَک جانِ خداوندانِ دل * باشد افزون تو تحَیّر را بهِل
۳۳۲۹N★وز ملک جان خسداونسدان دل * ★باشد افزون تو تحَیّر را بهل
۳۳۳۰Qزان سبب آدم بود مسجودشان * جانِ او افزون‌ترست از بودشان
۳۳۳۰N★زان سیب آدم بود مسحودشان * ★جان او انزون‌ترست از بودشان
۳۳۳۱Qورنه بهتر را سجودِ دون‌تری * امر کردن هیچ نبْوَد در خَوری
۳۳۳۱N★ورنه بهتر را مشجود دون‌تری * ★امر کردن هیچ نبّوّد در خضوری
۳۳۳۲Qکَی پسندد عدل و لطفِ کردگار * که گُلی سجده کند در پیشِ خار
۳۳۳۲N★کی پسندد عدل و لطفب کردگار * ★که گلی سجده کند در پیش خار
۳۳۳۳Qجان چو افزون شد گذشت از اِنتها * شد مُطیعش جانِ جملهٔ چیزها
۳۳۳۳N★جان چو افزون شد گذشت از انتها * ★شد مطیعش جان جملةٌ چیزها
۳۳۳۴Qمرغ و ماهی و پری و آدمی * زآنک او بیشست و ایشان در کمی
۳۳۳۴N★مرع و ماهی و پسری و آدمی * ★زآنکه او بیشست و ایشان در کمی
۳۳۳۵Qماهیان سُوزَن‌گر دلقش شوند * سوزنان را رشته‌ها تابع بوند
۳۳۳۵N★ماهیان سُوژنگر دلقّش شوند * ★سوزنان را رشسته‌ها تابع بوند