vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2090

کرامات ابراهیمِ اَدهَم بر لب دریا
۳۲۱۰Qهم ز اِبرهیمِ اَدهَم آمدست * کو ز راهی بر لبِ دریا نشست
۳۲۱۰N★هم زارهیم انم آسلست * ★کو ز راهسی بر لب دریانشست
۳۲۱۱Qدلقِ خود می‌دوخت آن سلطان جان * یک امیری آمد آنجا ناگهان
۳۲۱۱N★دلق خود می‌دوخت بر ساحل روان * ★یک امیری آمد آنجان‌اگهان
۳۲۱۲Qآن امیر از بندگانِ شیخ بود * شیخ را بسناخت سجده کرد زود
۳۲۱۲N★آن امیر ز بندگان شسیخ بود * ★شیخ را بسناخت سجلده کرد زود
۳۲۱۳Qخیره شد در شیخ و اندر دلقِ او * شکلِ دیگر گشته خُلق و خَلقِ او
۳۲۱۳N★خیره شد در شیخ و اندر دلق او * ★شکل دیگر گشته خلق و خلق او
۳۲۱۴Qکو رَها کرد آنچنان مُلکی شگرف * برگزید آن فقرِ بس باریک حرف
۳۲۱۴N★کو رها کرد آنچنان ملک شگرف * ★برگزید آن فقر بس باریک حرف
۳۲۱۵Qترک کرد او مُلکِ هفت اقلیم را * می‌زند بر دلق سوزن چون گدا
۳۲۱۵N★ملک هفت اقلیم ضایع می‌کند * ★چون گدا بر دلق سوزن می‌زند
۳۲۱۶Qشیخ واقف گشت از اندیشه‌اش * شیخ چون شیرست و دلها بیشه‌اش
۳۲۱۶N★شیخ واقف گشت از اندیشه‌اش * ★شیخ چون شیرست و دلها بیشه‌اش
۳۲۱۷Qچون رَجا و خوف در دلها روان * نیست مخفی بر وَی اسرارِ جهان
۳۲۱۷N★چون زجاو خوف در دلها روان * ★نیست مخفی بر وی اسرار جهان
۳۲۱۸Qدل نگه دارید ای بی‌حاصلان * در حضورِ حضرتِ صاحب‌دلان
۳۲۱۸N★دل نگسه دارید ای بی‌حاصلان * ★در حضور حضرت صاحب‌دلان
۳۲۱۹Qپیشِ اهلِ تَن ادب بر ظاهرست * که خدا زیشان نهان را ساترست
۳۲۱۹N★پیش اهل تن ادب بر ظاهرست * ★که خدا زیشان نهان را ساتزست
۳۲۲۰Qپیشِ اهلِ دل ادب بر باطنست * زآنک دلشان بر سَرایر فاطنست
۳۲۲۰N★پیش اصلي دل ادب بر باطتّست * ★زآنکه دلشان بر سراییر فاطنئست
۳۲۲۱Qتو بعکسی پیشِ کوران بهرِ جاه * با حضور آیی نشینی پایگاه
۳۲۲۱N★تو بعکسی پیش کوران بَهر جاه * ★با حضور آیی نشینی پایگاه
۳۲۲۲Qپیشِ بینایان کنی ترکِ ادب * نارِ شهوت را از آن گشتی حَطَب
۳۲۲۲N★پیش بینایان کسنی تسرک ادب * ★نار شهُوّت را از آن گلستی حطب
۳۲۲۳Qچون نداری فطنت و نورِ هُدَی * بهرِ کوران رُوی را می‌زن جلا
۳۲۲۳N★چون نداری نطتّت و نور دی * ★بهر کوران ژوی را مسی‌زن جلا
۳۲۲۴Qپیشِ بینایان خدَث در رُوی مال * ناز می‌کن با چنین گندیده‌حال
۳۲۲۴N★پیش بینایان خذث را زوی مال * ★ناز می‌کن با چنین گندیده حال
۳۲۲۵Qشیخ سوزن زود در دریا فگند * خواست سوزن را بآوازِ بلند
۳۲۲۵N★شیخ سوزن زود در دریا فکند * ★خواست سوزن را به آواز بلند
۳۲۲۶Qصد هزاران ماهي اللَّهیی * سوزنِ زر در لب هر ماهیی
۳۲۲۶N★صد هسزاران مساهي اللسهیی * ★سبوزن زر در لب هر ماهیی
۳۲۲۷Qسر بر آوردند از دریای حق * که بگیر ای شیخ سوزنهای حق
۳۲۲۷N★سر بر آوردند از دریای حسق * ★که بگیر ای شیخ سوزنهای حق
۳۲۲۸Qرُو بدو کرد و بگفتش ای امیر * مُلکِ دل به یا چنان مُلکِ حقیر
۳۲۲۸N★رو بدو کرد و بگفتش ای امیر * ★ملک دل به یبا چنان ملک حقیر
۳۲۲۹Qاين نشانِ ظاهرست این هیچ نیست * تا بباطن در روی بینی تو بیست
۳۲۲۹N★اين نشان ظاهرست این هیچ نیست * ★تا به باطن در وی بینی تو بیست
۳۲۳۰Qسوی شهر از باغ شاخی آورند * باغ و بُستان را کجا آنجا بَرند
۳۲۳۰N★سوی شهر از باغ شاخی آورند * ★باغ و پستان را کجا آنجا برند
۳۲۳۱Qخاصّه باغی کین فلک یک برگِ اوست * بلک آن مغزست و این عالم چو پوست
۳۲۳۱N★خاضه باغی کین فلک یک برگ اوست * ★بلکه آن مغزست وین دیگر چو پوست
۳۲۳۲Qبر نمی‌داری سوی آن باغ گام * بویِ افزون جوی و کُن دفعِ زُکام
۳۲۳۲N★برنمی‌داری سوی آن باغ گام * ★بوی افزون جوی و کین دنع ژکام
۳۲۳۳Qتا که آن بو جاذبِ جانت شود * تا که آن بو نورِ چشمانت شود
۳۲۳۳N★تا که آن بو جاذب جانت شود * ★تاکه آن بو نور چشمانت شود
۳۲۳۴Qگفت یوسف ابنِ یعقوبِ نَبی * بهرِ بو أَلْقُوا عَلَی وَجْهِ أَبِی
۳۲۳۴N★گفت یوسف * ★بهر بو آلقوا علی وضه آبی
۳۲۳۵Qبهرِ اين بو گفت احمد در عِظات * دایما قُرةُ عَیْنی فی الصَّلَوة
۳۲۳۵N★بهر اين بو گفت احمد در عظات * ★دایماً ة عیّنی فی آلصلوة
۳۲۳۶Qپنج حِس با همدگر پیوسته‌اند * رُسته‌ این هر پنج از اصلی بلند
۳۲۳۶N★پنج حس با همدگر پیوسته‌اند * ★زآنکه این هر پنج ز اصلی ژسته‌اند
۳۲۳۷Qقُوَّتِ یک قوَّتِ باقی شود * مابقی را هر یکی ساقی شود
۳۲۳۷N★قوّت یک نسوّت باتی شود * ★مابقی را هر یکی
۳۲۳۸Qدیدنِ دیده فزاید عشق را * عشق در دیده فزاید صِدق را
۳۲۳۸N★دیدن دسده فزایند تشطق را * ★نعطق در دیده فزاید صدق را
۳۲۳۹Qصِدق بیداری هر حس می‌شود * حسّها را ذوق مُؤْنِس می‌شود
۳۲۳۹N★صدق بیناری هر حس می‌شود * ★حسّها را ذوق موس می‌شود