block:2088
۳۱۶۳ | Q | یک سواری با سلاح و بس مَهیب | * | میشد اندر بيشه بر اسبِ نجیب |
۳۱۶۳ | N | ★یک سواری با سلاح و بس مّهیب | * | ★میشد اندر بيشه بر اسب نجیب |
۳۱۶۴ | Q | تیراندازی بهحُکْم او را بدید | * | پس ز خوفِ او کمان را در کشید |
۳۱۶۴ | N | ★تیراندازی بهحکم او را بدید | * | ★پس زخسوف او کمان را درکشید |
۳۱۶۵ | Q | تا زند تیری سوارش بانگ زد | * | من ضعیفم گرچه رَفْتَستَم جَسد |
۳۱۶۵ | N | ★تا زند تیری سوارش بانگ زد | * | ★من ضمیفم گرچه رَفْتَستَم جَسد |
۳۱۶۶ | Q | هان و هان مَنْگر تو در زفتي من | * | که کمّم در وقتِ جنگ از پیرزن |
۳۱۶۶ | N | ★هان و هان مَنْگر تو در رُفتي مين | * | ★که کمّم در وقت جنگ از پیرزن |
۳۱۶۷ | Q | گفت رَو که نیک گفتی ورنه نیش | * | بر تو میانداختم از ترسِ خویش |
۳۱۶۷ | N | ★گفت رو که نیک گفتی ورنه نیش | * | ★بر تو میانداختم از ترس خویش |
۳۱۶۸ | Q | بس کسان را کآلتِ پیکار کُشت | * | بی رجولیّت چنان تیغی بمُشت |
۳۱۶۸ | N | ★بس کسان را کالت پسیکار کشت | * | ★بی رَجولیّت چنان تیغی به مُشت |
۳۱۶۹ | Q | گر بپوشی تو سلاحِ رُستّمان | * | رفت جانت چون نباشی مردِ آن |
۳۱۶۹ | N | ★گر بسپوشی تو سلاح رسشتّمان | * | ★رفت جانت چون نباشی مرد آن |
۳۱۷۰ | Q | جان سِپَر کن تیغ بگْذار ای پسر | * | هرکه بی سَر بود ازین شه بُرد سَر |
۳۱۷۰ | N | ★جان سپر کن تیغ بگذار ای پسر | * | ★هرکه بی سر بود ازین شه برد سر |
۳۱۷۱ | Q | آن سلاحت حیله و مکرِ تو است | * | هم ز تو زایید و هم جانِ تو خَست |
۳۱۷۱ | N | ★آن سلاخت حیله و مُکر تو است | * | ★هم ز تو زایید و هم جان تو خشت |
۳۱۷۲ | Q | چون نکردی هیچ سودی زین حِیَل | * | ترکِ حیلت کن که پیش آید دُوَل |
۳۱۷۲ | N | ★چون نکردی هیچ سودی زین حیّل | * | ★ترک حیلت کن که پیش آید درل |
۳۱۷۳ | Q | چونک یک لحظه نخوردی بر ز فَن | * | ترکِ فن گو میطلبٍ رَبّ آلمِنَن |
۳۱۷۳ | N | ★چونکه یک لحظه نخوردی بر ز فن | * | ★ترک فن گو میطلبٍ رَب آلمتن |
۳۱۷۴ | Q | چون مبارک نیست بر تو این علوم | * | خویشتن گُولی کن و بگذر ز شوم |
۳۱۷۴ | N | ★چون مبارک نیست بر تو این لوم | * | ★خویشتن گولی کن و بگذر ز شوم |
۳۱۷۵ | Q | چون ملایک گو که لا عِلْمَ لَنا | * | یاإِلَهی غَیْرَ ما عَلَّمْتَنا |
۳۱۷۵ | N | ★چون ملایک گو که لا علم لنا | * | ★یساالسهی یر مامتا |