block:2086
۳۱۱۶ | Q | کودکی در پیش تابوتِ پدر | * | زار مینالید و بر میکوفت سَر |
۳۱۱۶ | N | ★کودکی در پسیش تسابوت پسدر | * | ★زار سینالید و بسر میکوفت سر |
۳۱۱۷ | Q | کای پدر آخر کجااَت میبَرند | * | تا ترا در زیرِ خاکی آورند |
۳۱۱۷ | N | ★کای پدر آخر کجایّت میبرند | * | ★تاتسورا در زیر خاکی بفشرند |
۳۱۱۸ | Q | میبرندت خانة تنگ و زحیر | * | نی درو فالی و نه در وَیْ خصیر |
۳۱۱۸ | N | ★میبرندت خسانة تسنگ و زحیر | * | ★نی درو فالی و نه در وی خصیر |
۳۱۱۹ | Q | نی چراغی در شب و نه روز نان | * | نه درو بویِ طعام و نه نشان |
۳۱۱۹ | N | ★نی چراغی در شب و نه روز نان | * | ★نی درو بسوی طعام و نه نشان |
۳۱۲۰ | Q | نی درِ معمور نی در بام راه | * | نی یکی همسایه کو باشد پناه |
۳۱۲۰ | N | ★نی در قعمور نی در بام راه | * | ★نی یکی همسایه کو باشد پناه |
۳۱۲۱ | Q | چشمِ تو که بوسهگاهِ خلق بود | * | چون شود در خانة کور و کبود |
۳۱۲۱ | N | ★چشم تو که بوسهگاه خلق بود | * | ★چون رود در خسانة کور و کبود |
۳۱۲۲ | Q | خانة بیزینهار و جایِ تنگ | * | که دَرُو نه روی میماند نه رنگ |
۳۱۲۲ | N | ★خانة بیزینهار و جای تسنگ | * | ★که درو نه ژوی میماند نه رنگ |
۳۱۲۳ | Q | زین نسق اوصافِ خانه میشمرد | * | وز دو دیده اشکِ خونین میفُشُرد |
۳۱۲۳ | N | ★زین نسّق اوصاف خانه میشمرد | * | ★وز دو دیده اشک خونین میفشرد |
۳۱۲۴ | Q | گفت جوحی با پدر ای ارجمند | * | واللَّه این را خانة مسامیبَرند |
۳۱۲۴ | N | ★گفت جوحی با پدر ای ارجمند | * | ★واه این را خان؛ مسامیبرند |
۳۱۲۵ | Q | گفت جوحی را پدر ابله مشَوْ | * | گفت ای بابا نشانیها شنو |
۳۱۲۵ | N | ★گفت جوحی را پدر ابله مَشو | * | ★گسفت ای بسابا نشانیها شسنو |
۳۱۲۶ | Q | اين نشانیها که گفت او یک بیک | * | خانة ما راست بی تردید و شک |
۳۱۲۶ | N | ★اين نشانیها که گفت او یک بیک | * | ★خانه ماراست بیتردید و شک |
۳۱۲۷ | Q | نه حصیر و نه چراغ و نه طعام | * | نه درش معمور و نه صحن و نه بام |
۳۱۲۷ | N | ★نی خصیر و نه چراغ و نه طعام | * | ★نه درش معمور و نه صحن و نه بام |
۳۱۲۸ | Q | زین نمط دارند بر خود صد نشان | * | لیک کَیْ بینند آنرا طاغیان |
۳۱۲۸ | N | ★زین نمّط دارند بر خود صد نشان | * | ★لیک کی بسینند آن را طاغیان |
۳۱۲۹ | Q | خانة آن دل که ماند بی ضیا | * | از شعاعِ آفتابِ کبریا |
۳۱۲۹ | N | ★خانة آن دل که ماند بیضیا | * | ★از ما آفتاب کبریا |
۳۱۳۰ | Q | تنگ و تاریکست چون جانِ جهود | * | بینوا از ذوقِ سلطانِ وَدود |
۳۱۳۰ | N | ★تنگ و تاریکست چون جان جهود | * | ★بسسینوا از توق سلطان ودود |
۳۱۳۱ | Q | نه در آن دل تافت نور آفتاب | * | نه گشادِ عرصه و نه فتحِ باب |
۳۱۳۱ | N | ★نی درآن دل تافت تاب آفتاب | * | ★نسی گشاد عرصه و نه فتح باب |
۳۱۳۲ | Q | گور خوشتر از چنین دل مر تُرا | * | آخِر از گورِ دلِ خود برتَر آ |
۳۱۳۲ | N | ★گور خوشتر از چنین دل مر تورا | * | ★ر از گسور دل خود |
۳۱۳۳ | Q | زندهای و زندهزاد ای شوخ و شنگ | * | دَم نمیگیرد ترا زین گورِ تنگ |
۳۱۳۳ | N | ★زندهای و زندهزاد ای شوخ و شنگ | * | ★دم نمیگیرد تورا زین گور تننگ |
۳۱۳۴ | Q | یوسفِ وقتی و خورشیدِ سما | * | زین چَه و زندان برآ و رُو نُما |
۳۱۳۴ | N | ★یسوسف وقستی و خسورشید سما | * | ★زین چه و زندان برآ و و ثما |
۳۱۳۵ | Q | یُونُست در بطنِ ماهی پخته شد | * | مَخْلَصش را نیست از تسبیح بُد |
۳۱۳۵ | N | ★پونشت در بطن ماهی پخته شد | * | ★مَخْلصش را نیست از تسبیح بُد |
۳۱۳۶ | Q | گر نبودی او مُسبّح بطنِ نون | * | حبس و زندانش بُدی تا یُبْعَثُون |
۳۱۳۶ | N | ★گر نسبودی او مُسبَح بطن نون | * | ★حبس و زندانش بُدی تا ییون |
۳۱۳۷ | Q | او بتسبیح از تنِ ماهی بجَست | * | چیست تسبیح آیتِ روزِ أَلَسْت |
۳۱۳۷ | N | ★او به تسبیح از تن ماهی بجست | * | ★چجیست تسبیح آیت روز آلشت |
۳۱۳۸ | Q | گر فراموشت شد آن تسبیحِ جان | * | بشنو این تسبیحهای ماهیان |
۳۱۳۸ | N | ★گر فراموشت شد آن تسبیح جان | * | ★بشنو ایسن تسبیحهای ماهیان |
۳۱۳۹ | Q | هرکه دید اللَّه را اللَّهیّست | * | هرکه دید آن بحر را آن ماهیَست |
۳۱۳۹ | N | ★همرکه دید الله را اللهیّست | * | ★هرکه دید آن بحر را آن ماهست |
۳۱۴۰ | Q | این جهان دریاست و تن ماهی و روح | * | یونسِ محجوب از نورِ صَبوح |
۳۱۴۰ | N | ★این جهان دریاست و تن ماهی و روح | * | ★یسونس مسحجوب از نور صَبَوح |
۳۱۴۱ | Q | گر مسّبح باشد از ماهی رهید | * | ورنه در وَیْ هضم گشت و ناپدید |
۳۱۴۱ | N | ★گر مَُبّح باشد از ساهی زهید | * | ★ورنه در وی هضم گشت وناپدید |
۳۱۴۲ | Q | ماهیانِ جان درین دربا پُرند | * | تو نمیبینی که کوری ای نژند |
۳۱۴۲ | N | ★ماهیان جان درین دربا پرّ | * | ★تسو نمیبینی به گردت میپرّند |
۳۱۴۳ | Q | بر تو خود را میزنند آن ماهیان | * | چشم بکُشا تا ببینیشان عیان |
۳۱۴۳ | N | ★بر تو خود را میزنند آن ماهیان | * | ★چشم بکُشا تا ببینیشان عیان |
۳۱۴۴ | Q | ماهیان را گر نمیبینی پدید | * | گوشِ تو تسبیحشان آخر شنید |
۳۱۴۴ | N | ★ماهیان را گر نمیبینی پسدید | * | ★گوش تو تسبیحشان آخر شنید |
۳۱۴۵ | Q | صبر کردن جانِ تسبیحاتِ تَست | * | صبر کن کآنست تسبیحِ دُرُست |
۳۱۴۵ | N | ★صبر کردن جان تسبیحات تست | * | ★صبر کن الصبْرٌ ِفتاخ آلفْرج |
۳۱۴۶ | Q | هیچ تسبیحی ندارد آن دَرَج | * | صبر کن الصَّبْرٌ مِفْتاحُ آلْفَرَج |
۳۱۴۶ | N | ★هیچ تسبیحی نسدارد آن درج | * | ★صبر کن الصبْرٌ ِفتاخ آلفْرج |
۳۱۴۷ | Q | صبر چون پولِ صراط آن سو بهشت | * | هست با هر خوب یک لالای زشت |
۳۱۴۷ | N | ★صبر چون پول صراط آن سو بهشت | * | ★هست با هر خوب یک لالای زشت |
۳۱۴۸ | Q | تا ز لالا میگریزی وصل نیست | * | زآنک لالا را ز شاهد فصل نیست |
۳۱۴۸ | N | ★تاز لالا میگریزی وصل نیست | * | ★زآنکه لالا را ز شاهد فصل نیست |
۳۱۴۹ | Q | تو چه دانی ذوقِ صبر ای شیشهدل | * | خاصّه صبر از بهرِ آن نقشِ چِگِل |
۳۱۴۹ | N | ★تو چه دانی ذوق صبر ای شیشهدل | * | ★خاضه صبر اهر آن نقش چگیل |
۳۱۵۰ | Q | مرد را ذوقِ غزا و کَرّ و فر | * | مر مُخنَّث را بود ذوق از ذَکَر |
۳۱۵۰ | N | ★مرد را ذوق سا و گر وفر | * | ★مر منت را بود ذوق از در |
۳۱۵۱ | Q | جْز ذَکَر نه دینِ او و ذِکْرٍ او | * | سوی اسفل بُرد او را فِکرِ او |
۳۱۵۱ | N | ★جْز ذکر نه دین او و ذکُرٍ او | * | ★سوی آشفل برد اورا فکُر او |
۳۱۵۲ | Q | گر برآید تا فلک از وی مترس | * | کو بعشقِ سِفْل آموزید دَرْس |
۳۱۵۲ | N | ★گر برآید تافلک از وی مرس | * | ★کوبه عشق سُفُل آموزید درس |
۳۱۵۳ | Q | او بسوی سُفل میراند فَرّس | * | گرچه سوی عُلْو جنباند جَرَس |
۳۱۵۳ | N | ★او ببهسوی شفل میراند فَرّس | * | ★گرچه سوی لو جنباند جَرّس |
۳۱۵۴ | Q | از عَلَمهای گدایان ترس چیست | * | کان عَلَمها لقمة نان را رهیست |
۳۱۵۴ | N | ★از عَلمهای گدایان ترس چیست | * | ★کان علمها لقمة نان را زهمیست |