vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2085

شکایت گفتن پیرمردی بطبیب از رنجوریها و جواب کفات طبیب او را
۳۰۸۸Qگفت پیری مر طبیبی را که من * در زحیرم از دماغِ خویشتن
۳۰۸۸Nگفت پیری مر طبیبی را که من * در زحیرم از دماغ خویشتن
۳۰۸۹Qگفت از پیریست آن ضعفِ دماغ * گفت بر چشمم ز ظلمت هست داغ
۳۰۸۹Nگفت از پیری است آن ضعف دماغ * گفت بر چشمم ز ظلمت هست داغ
۳۰۹۰Qگفت از پیریست ای شیخِ قدیم * گفت پشتم درد می‌آید عظیم
۳۰۹۰Nگفت از پیری است ای شیخ قدیم * گفت پشتم درد می‌آید عظیم
۳۰۹۱Qگفت از پیریست ای شیخِ نزار * گفت هرچه می‌خورم نبْود گوار
۳۰۹۱Nگفت از پیری است ای شیخ نزار * گفت هر چه می‌خورم نبود گوار
۳۰۹۲Qگفت ضعفِ معده هم از پیریّست * ْگفت وقتِ دَم مرا دَمگیریَست
۳۰۹۲Nگفت ضعف معده هم از پیری است * ْگفت وقت دم مرا دم گیری است
۳۰۹۳Qگفت آری انقطاعِ دم بود * چون رسد پیری دو صد علّت شود
۳۰۹۳Nگفت آری انقطاع دم بود * چون رسد پیری دو صد علت شود
۳۰۹۴Qگفت ای احمق برین بر دوختی * از طبیبی تو همین آموختی
۳۰۹۴Nگفت ای احمق بر این بر دوختی * از طبیبی تو همین آموختی
۳۰۹۵Qای مدمَّغ عقلت این دانش نداد * که خدا هر رنج را درمان نهاد
۳۰۹۵Nای مدمغ عقلت این دانش نداد * که خدا هر رنج را درمان نهاد
۳۰۹۶Qتو خَرِ احمق ز اندَک مایگی * بر زمین ماندی ز کوته‌ پایگی
۳۰۹۶Nتو خر احمق ز اندک مایگی * بر زمین ماندی ز کوته‌پایگی
۳۰۹۷Qپس طبیبش گفت ای عُمرِ تو شصت * این غضَب وین خشم هم از پیریَست
۳۰۹۷Nپس طبیبش گفت ای عمر تو شصت * این غضب وین خشم هم از پیری است
۳۰۹۸Qچون همه اوصاف و اجزا شد نحیف * خویشتن‌داری و صبرت شد ضعیف
۳۰۹۸Nچون همه اوصاف و اجزا شد نحیف * خویشتن‌داری و صبرت شد ضعیف
۳۰۹۹Qبر نتابد دو سخن زو هَیْ کند * تابِ یک جرعه ندارد قَیْ کند
۳۰۹۹Nبر نتابد دو سخن زو هی کند * تاب یک جرعه ندارد قی کند
۳۱۰۰Qجز مگر پیری که از حقَّست مست * در درونِ او حیاتِ طیّبه ست
۳۱۰۰Nجز مگر پیری که از حق است مست * در درون او حیات طیبه است
۳۱۰۱Qاز برون پیرست و در باطن صبی * خود چه چیزست آن ولی و آن نبی
۳۱۰۱Nاز برون پیر است و در باطن صبی * خود چه چیز است آن ولی و آن نبی
۳۱۰۲Qگر نه پیدااند پیشِ نیک و بَد * چیست با ایشان خسان را این حسَد
۳۱۰۲Nگر نه پیدایند پیش نیک و بد * چیست با ایشان خسان را این حسد
۳۱۰۳Qور نمی‌دانندشان علم الیقین * چیست این بُغض و حِیَل سازی و کین
۳۱۰۳Nور نمی‌دانندشان علم الیقین * چیست این بغض و حیل سازی و کین
۳۱۰۴Qور بدانندی جزای رستخیز * چون زنندی خویش بر شمشیرِ تیز
۳۱۰۴Nور نمی‌دانند بعث و رستخیز * چون زنندی خویش بر شمشیر تیز
۳۱۰۵Qبر تو می‌خندد مبین او را چنان * صد قیامت دَر دَرونستش نهان
۳۱۰۵Nبر تو می‌خندد مبین او را چنان * صد قیامت در درون استش نهان
۳۱۰۶Qدوزخ و جنَّت همه اجزای اوست * هرچه اندیشی تو او بالای اوست
۳۱۰۶Nدوزخ و جنت همه اجزای اوست * هر چه اندیشی تو او بالای اوست
۳۱۰۷Qهر چه اندیشی پذیرای فناست * آنک در اندیشه ناید آن خداست
۳۱۰۷Nهر چه اندیشی پذیرای فناست * آن که در اندیشه ناید آن خداست
۳۱۰۸Qبر درِ این خانه گستاخی ز چیست * گر همی‌دانند کاندر خانه کیست
۳۱۰۸Nبر در این خانه گستاخی ز چیست * گر همی‌دانند کاندر خانه کیست
۳۱۰۹Qابلهان تعظیمِ مسجد می‌کنند * در جفای اهلِ دل جِد می‌کنند
۳۱۰۹Nابلهان تعظیم مسجد می‌کنند * در جفای اهل دل جد می‌کنند
۳۱۱۰Qآن مجازست این حقیقت ای خران * نیست مسجد جُز درونِ سَروران
۳۱۱۰Nآن مجاز است این حقیقت ای خران * نیست مسجد جز درون سروران
۳۱۱۱Qمسجدی کان اندرونِ اولیاست * سجده‌گاهِ جمله است آنجا خداست
۳۱۱۱Nمسجدی کان اندرون اولیاست * سجده‌گاه جمله است آن جا خداست
۳۱۱۲Qتا دلِ مردِ خدا نامد بدرد * هیچ قرنی را خدا رسوا نکرد
۳۱۱۲Nتا دل مرد خدا نامد به درد * هیچ قومی را خدا رسوا نکرد
۳۱۱۳Qقصدِ جنگِ انبیا می‌داشتند * جسم دیدند آدمی پنداشتند
۳۱۱۳Nقصد جنگ انبیا می‌داشتند * جسم دیدند آدمی پنداشتند
۳۱۱۴Qدر تو هست اخلاقِ آن پیشینیان * چون نمی‌ترسی که تو باشی همان
۳۱۱۴N★در تو هست اخلاق آن پیشینیان * ★چون نمی‌ترسی که تو باشی همان
۳۱۱۵Qآن نشانیها همه چون در تو هست * چون تو زیشانی کجا خواهی برَست
۳۱۱۵N★آن نشانیها همه چون در تو هست * ★چون تو زیشانی کجا خواهی برّست