vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2082

حکایت هندو کی با یار خود جنگ می کرد بر ماری و خبر نداشت کی او هم بدان مبتلاست
۳۰۲۷Qچار هندو در یکی مسجد شدند * بهرِ طاعت راکع و ساجد شدند
۳۰۲۷Nچار هندو در یکی مسجد شدند * بهر طاعت راکع و ساجد شدند
۳۰۲۸Qهر یکی بر نیَّتی تکبیر کرد * در نماز آمد بمسکینی و درد
۳۰۲۸Nهر یکی بر نیتی تکبیر کرد * در نماز آمد به مسکینی و درد
۳۰۲۹Qمُوذنِ آمد از یکی لفظی بجست * کای موذّن بانگ کردی وقت هست
۳۰۲۹Nموذن آمد از یکی لفظی بجست * کای موذن بانگ کردی وقت هست
۳۰۳۰Qگفت آن هندوی دیگر از نیاز * هَی سخن گفتی و باطل شد نماز
۳۰۳۰Nگفت آن هندوی دیگر از نیاز * هی سخن گفتی و باطل شد نماز
۳۰۳۱Qآن سیم گفت آن دوم را ای عَمُو * چه زنی طعنه برو خود را بگو
۳۰۳۱Nآن سوم گفت آن دوم را ای عمو * چه زنی طعنه بر او خود را بگو
۳۰۳۲Qآن چهارم گفت حمدِ اللَّه که من * در نیفتادم بچَه چون آن سه تن
۳۰۳۲Nآن چهارم گفت حمد اللَّه که من * در نیفتادم به چه چون آن سه تن
۳۰۳۳Qپس نمازِ هر چهاران شد تباه * عیب گویان بیشتر گم کرده راه
۳۰۳۳Nپس نماز هر چهاران شد تباه * عیب گویان بیشتر گم کرده راه
۳۰۳۴Qای خُنک جانی که عیبِ خویش دید * هر که عیبی گفت آن بر خود خرید
۳۰۳۴Nای خنک جانی که عیب خویش دید * هر که عیبی گفت آن بر خود خرید
۳۰۳۵Qزانک نیمِ او ز عیبستان بُدست * و آن دگر نیمش ز غیبستان بُدست
۳۰۳۵Nز انکه نیم او ز عیبستان بده ست * و آن دگر نیمش ز غیبستان بده ست
۳۰۳۶Qچونک بر سَر مر ترا دَه ریش هست * مرهمت بر خویش باید کار بست
۳۰۳۶Nچون که بر سر مر ترا ده ریش هست * مرهمت بر خویش باید کار بست
۳۰۳۷Qعیب کردن خویش را داروی اوست * چون شکسته گشت جای اِرْحَمُواست
۳۰۳۷Nعیب کردن ریش را داروی اوست * چون شکسته گشت جای ارحمواست
۳۰۳۸Qگر همان عیبت نبود ایمن مباش * بوکِ آن عیب از تو گردد نیز فاش
۳۰۳۸Nگر همان عیبت نبود ایمن مباش * بو که آن عیب از تو گردد نیز فاش
۳۰۳۹Qلا تَخَافُوا از خدا نشنیده‌ای * پس چه خود را ایمن و خوش دیده‌ای
۳۰۳۹Nلا تخافوا از خدا نشنیده‌ای * پس چه خود را ایمن و خوش دیده‌ای
۳۰۴۰Qسالها ابلیس نیکو نام زیست * گشت رسوا بین که او را نام چیست
۳۰۴۰Nسالها ابلیس نیکو نام زیست * گشت رسوا بین که او را نام چیست
۳۰۴۱Qدر جهان معروف بُد عَلیای او * گشت معروفی بعکس ای وای او
۳۰۴۱Nدر جهان معروف بد علیای او * گشت معروفی بعکس ای وای او
۳۰۴۲Qتا نه‌ای ایمن تو معروفی مجو * رُو بشُو از خَوْف پس بنْمای رُو
۳۰۴۲Nتا نه ای ایمن تو معروفی مجو * رو بشو از خوف پس بنمای رو
۳۰۴۳Qتا نروید ریشِ تو ای خوبِ من * بر دگر ساده زنخ طعنه مزن
۳۰۴۳Nتا نروید ریش تو ای خوب من * بر دگر ساده ز نخ طعنه مزن
۳۰۴۴Qاین نگر که مبتلا شد جانِ او * در چهی افتاد تا شد پندِ تو
۳۰۴۴Nاین نگر که مبتلا شد جان او * در چهی افتاد تا شد پند تو
۳۰۴۵Qتو نیفتادی که باشی پندِ او * زهر او نوشید تو خور قندِ او
۳۰۴۵Nتو نیفتادی که باشی پند او * زهر او نوشید تو خور قند او