block:2079
۲۹۴۷ | Q | یک نظر قانع مشو زین سقفِ نور | * | بارها بنْگر ببین هَلْ مِنْ فُطُور |
۲۹۴۷ | N | یک نظر قانع مشو زین سقف نور | * | بارها بنگر ببین هل من فطور |
۲۹۴۸ | Q | چونک گفتت کاندرین سقفِ نکو | * | بارها بنْگر چو مردِ عیبجو |
۲۹۴۸ | N | چون که گفتت کاندر این سقف نکو | * | بارها بنگر چو مرد عیب جو |
۲۹۴۹ | Q | پس زمینِ تیره را دانی که چند | * | دیدن و تمییز باید در پسند |
۲۹۴۹ | N | پس زمین تیره را دانی که چند | * | دیدن و تمییز باید در پسند |
۲۹۵۰ | Q | تا بپالاییم صافان را ز دُرد | * | چند باید عقلِ ما را رنج بُرد |
۲۹۵۰ | N | تا بپالاییم صافان را ز درد | * | چند باید عقل ما را رنج برد |
۲۹۵۱ | Q | امتحانهای زمستان و خزان | * | تابِ تابستان بهارِ همچو جان |
۲۹۵۱ | N | امتحانهای زمستان و خزان | * | تاب تابستان بهار همچو جان |
۲۹۵۲ | Q | بادها و ابرها و برقها | * | تا پدید آرد عوارض فرقها |
۲۹۵۲ | N | بادها و ابرها و برقها | * | تا پدید آرد عوارض فرقها |
۲۹۵۳ | Q | تا برون آرد زمینِ خاک رنگ | * | هرچه اندر جیب دارد لعل و سنگ |
۲۹۵۳ | N | تا برون آرد زمین خاک رنگ | * | هر چه اندر جیب دارد لعل و سنگ |
۲۹۵۴ | Q | هرچه دزدیدست این خاکِ دژم | * | از خزانهٔ حقّ و دریای کرَم |
۲۹۵۴ | N | هر چه دزدیده ست این خاک دژم | * | از خزانهی حق و دریای کرم |
۲۹۵۵ | Q | شحنهٔ تقدیر گوید راست گو | * | آنچ بُردی شرح وا ده مو بمو |
۲۹۵۵ | N | شحنهی تقدیر گوید راست گو | * | آن چه بردی شرح واده مو به مو |
۲۹۵۶ | Q | دزد یعنی خاک گوید هیچ هیچ | * | شحنه او را در کَشَد در پیچ پیچ |
۲۹۵۶ | N | دزد یعنی خاک گوید هیچ هیچ | * | شحنه او را در کشد در پیچ پیچ |
۲۹۵۷ | Q | شحنه گاهش لطف گوید چون شکر | * | گه بر آویزد کند هر چه بََتَر |
۲۹۵۷ | N | شحنه گاهش لطف گوید چون شکر | * | گه بر آویزد کند هر چه بتر |
۲۹۵۸ | Q | تا میانِ قهر و لطف آن خُفْیهها | * | ظاهر آید ز آتشِ خوف و رَجا |
۲۹۵۸ | N | تا میان قهر و لطف آن خفیهها | * | ظاهر آید ز آتش خوف و رجا |
۲۹۵۹ | Q | آن بهاران لطفِ شحنهٔ کبریاست | * | و آن خزان تهدید و تخویف خداست |
۲۹۵۹ | N | آن بهاران لطف شحنهی کبریاست | * | و آن خزان تخویف و تهدید خداست |
۲۹۶۰ | Q | و آن زمستان چارمیخ معنوی | * | تا تُو ای دُزدِ خفی ظاهر شوی |
۲۹۶۰ | N | و آن زمستان چار میخ معنوی | * | تا تو ای دزد خفی ظاهر شوی |
۲۹۶۱ | Q | پس مجاهد را زمانی بسطِ دل | * | یک زمانی قبض و درد و غِشّ و غِل |
۲۹۶۱ | N | پس مجاهد را زمانی بسط دل | * | یک زمانی قبض و درد و غش و غل |
۲۹۶۲ | Q | زانک این آب و گِلی کابدانِ ماست | * | مُنْکِر و دزدِ ضیای جانهاست |
۲۹۶۲ | N | ز انکه این آب و گلی کابدان ماست | * | منکر و دزد و ضیای جان ماست |
۲۹۶۳ | Q | حق تعالی گرم و سرد و رنج و درد | * | بر تنِ ما مینهد ای شیرْمرد |
۲۹۶۳ | N | حق تعالی گرم و سرد و رنج و درد | * | بر تن ما مینهد ای شیر مرد |
۲۹۶۴ | Q | خوف و جُوع و نقصِ اموال و بدن | * | جمله بهرِ نقدِ جان ظاهر شدن |
۲۹۶۴ | N | خوف و جوع و نقص اموال و بدن | * | جمله بهر نقد جان ظاهر شدن |
۲۹۶۵ | Q | این وعید و وعدهها انگیختست | * | بهرِ این نیک و بدی کامیختست |
۲۹۶۵ | N | این وعید و وعدهها انگیخته ست | * | بهر این نیک و بدی کامیخته ست |
۲۹۶۶ | Q | چونک حقّ و باطلی آمیختند | * | نقد و قلب اندر حُرُمْدان ریختند |
۲۹۶۶ | N | چون که حق و باطلی آمیختند | * | نقد و قلب اندر حرمدان ریختند |
۲۹۶۷ | Q | پس مِحَک میبایدش بگْزیدهای | * | در حقایق امتحانها دیدهای |
۲۹۶۷ | N | پس محک میبایدش بگزیدهای | * | در حقایق امتحانها دیدهای |
۲۹۶۸ | Q | تا شود فاروقِ این تزویرها | * | تا بود دستورِ این تدبیرها |
۲۹۶۸ | N | تا شود فاروق این تزویرها | * | تا بود دستور این تدبیرها |
۲۹۶۹ | Q | شیر ده ای مادرِ موسی ورا | * | و اندر آب افکن مَیَندیش از بلا |
۲۹۶۹ | N | شیر ده ای مادر موسی و را | * | و اندر آب افکن میندیش از بلا |
۲۹۷۰ | Q | هر که در روزِ أَلَسْتُ آن شیر خَورد | * | همچو موسی شیر را تمییز کرد |
۲۹۷۰ | N | هر که در روز أَ لَسْتُ آن شیر خورد | * | همچو موسی شیر را تمییز کرد |
۲۹۷۱ | Q | گر تو بر تمییز طفلت مُولَعی | * | این زمان یا اُمَّ مُوسَیِ ارْضِعِی |
۲۹۷۱ | N | گر تو بر تمییز طفلت مولعی | * | این زمان یا ام موسی ارضعی |
۲۹۷۲ | Q | تا ببیند طعمِ شیرِ مادرش | * | تا فرو ناید بدایهٔ بَد سَرش |
۲۹۷۲ | N | تا ببیند طعم شیر مادرش | * | تا فرو ناید بدایهی بد سرش |