vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2078

متردّد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرون شو و مخلص یافتن
۲۹۲۳Qهمچنانک هر کسی در معرفت * می‌کند موصوفِ غیبی را صِفَت
۲۹۲۳Nهمچنان که هر کسی در معرفت * می‌کند موصوف غیبی را صفت
۲۹۲۴Qفلسفی از نوعِ دیگر کرده شرح * باحثی مر گفت او را کرده جَرَح
۲۹۲۴Nفلسفی از نوع دیگر کرده شرح * باحثی مر گفت او را کرده جرح
۲۹۲۵Qو آن دگر در هر دو طَعْنه می‌زند * و آن دگر از زَرْق جانی می‌کَنَد
۲۹۲۵Nو آن دگر در هر دو طعنه می‌زند * و آن دگر از زرق جانی می‌کند
۲۹۲۶Qهر یک از ره این نشانها ز آن دهند * تا گمان آید که ایشان ز آن دِه‌اند
۲۹۲۶Nهر یک از ره این نشانها ز آن دهند * تا گمان آید که ایشان ز آن ده‌اند
۲۹۲۷Qاین حقیقت دان نه حق‌ّاند این همه * نی بکُلّی گمرهانند این رمَه
۲۹۲۷Nاین حقیقت دان نه حق‌اند این همه * نی بکلی گمرهانند این رمه
۲۹۲۸Qزانک بی‌حق باطلی ناید پدید * قلب را ابله ببوی زر خرید
۲۹۲۸Nز انکه بی‌حق باطلی ناید پدید * قلب را ابله به بوی زر خرید
۲۹۲۹Qگر نبودی در جهان نقدی روان * قلبها را خرج کردن کَی توان
۲۹۲۹Nگر نبودی در جهان نقدی روان * قلبها را خرج کردن کی توان
۲۹۳۰Qتا نباشد راست کَیْ باشد دروغ * آن دروغ از راست می‌گیرد فروغ
۲۹۳۰Nتا نباشد راست کی باشد دروغ * آن دروغ از راست می‌گیرد فروغ
۲۹۳۱Qبر امیدِ راست کژ را می‌خرند * زهر در قندی رود آنگه خورند
۲۹۳۱Nبر امید راست کژ را می‌خرند * زهر در قندی رود آن گه خورند
۲۹۳۲Qگر نباشد گندمِ محبوب‌نوش * چه بَرَد گندم‌نمای جَوْفروش
۲۹۳۲Nگر نباشد گندم محبوب نوش * چه برد گندم‌نمای جو فروش
۲۹۳۳Qپس مگو کین جمله دَمها باطل‌اند * باطلان بر بویِ حق دامِ دل‌اند
۲۹۳۳Nپس مگو کاین جمله دمها باطلند * باطلان بر بوی حق دام دلند
۲۹۳۴Qپس مگو جمله خیالست و ضلال * بی‌حقیقت نیست در عالم خیال
۲۹۳۴Nپس مگو جمله خیال است و ضلال * بی‌حقیقت نیست در عالم خیال
۲۹۳۵Qحق شبِ قَدْرست در شبها نهان * تا کُند جان هر شبی را امتحان
۲۹۳۵Nحق شب قدر است در شبها نهان * تا کند جان هر شبی را امتحان
۲۹۳۶Qنه همه شبها بود قدر ای جوان * نه همه شبها بود خالی از آن
۲۹۳۶Nنه همه شبها بود قدر ای جوان * نه همه شبها بود خالی از آن
۲۹۳۷Qدر میانِ دلق‌پوشان یک فقیر * امتحان کن و آنک حقَّست آن بگیر
۲۹۳۷Nدر میان دلق پوشان یک فقیر * امتحان کن و آن که حق است آن بگیر
۲۹۳۸Qمؤمنِ کَیِّس ممیِّز کو که تا * باز داند هیزکان را از فَتَی
۲۹۳۸Nمومن کیس ممیز کو که تا * باز داند هیزکان را از فتی
۲۹۳۹Qگرنه معیوبات باشد در جهان * تاجران باشند جمله ابلهان
۲۹۳۹Nگر نه معیوبات باشد در جهان * تاجران باشند جمله ابلهان
۲۹۴۰Qپس بود کالاشناسی سخت سَهْل * چونک عیبی نیست چه نااهل و اَهْل
۲۹۴۰Nپس بود کالا شناسی سخت سهل * چون که عیبی نیست چه نااهل و اهل
۲۹۴۱Qور همه عیبست دانش سود نیست * چون همه چوبست اینجا عود نیست
۲۹۴۱Nور همه عیب است دانش سود نیست * چون همه چوب است اینجا عود نیست
۲۹۴۲Qآنک گوید جمله حقّ‌اند احمقیست * و آنک گوید جمله باطل او شقیست
۲۹۴۲Nآن که گوید جمله حقند احمقی است * و انکه گوید جمله باطل او شقی است
۲۹۴۳Qتاجرانِ انبیا کردند سود * تاجرانِ رنگ و بُو کور و کبود
۲۹۴۳Nتاجران انبیا کردند سود * تاجران رنگ و بو کور و کبود
۲۹۴۴Qمی‌نماید مار اندر چشم مال * هر دو چشمِ خویش را نیکو بمال
۲۹۴۴Nمی‌نماید مار اندر چشم مال * هر دو چشم خویش را نیکو بمال
۲۹۴۵Qمَنْگر اندر غِبْطهٔ این بیع و سود * بنْگر اندر خسرِ فرعون و ثمود
۲۹۴۵Nمنگر اندر غبطه‌ی این بیع و سود * بنگر اندر خسر فرعون و ثمود
۲۹۴۶Qاندرین گردون مُکرَّر کن نظَرْ * زانک حق فرمود ثُمَّ اَرْجِعْ بَصَر
۲۹۴۶Nاندر این گردون مکرر کن نظر * ز انکه حق فرمود ثم ارجع بصر