vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2075

فریفتن منافقان پیغامبر را علیه السَّلام تا بمسجد ضرارش برند
۲۸۴۸Qبر رسولِ حق فسون‌ها خواندند * رَخَشِ دَستان و حِیَل می‌راندند
۲۸۴۸Nبر رسول حق فسون‌ها خواندند * رخش دستان و حیل می‌راندند
۲۸۴۹Qآن رسولِ مهربانِ رحم‌کیش * جز تبسّم جز بلی ناورد پیش
۲۸۴۹Nآن رسول مهربان رحم کیش * جز تبسم جز بلی ناورد پیش
۲۸۵۰Qشکرهای آن جماعت یاد کرد * در اجابت قاصدان را شاد کرد
۲۸۵۰Nشکرهای آن جماعت یاد کرد * در اجابت قاصدان را شاد کرد
۲۸۵۱Qمی‌نمود آن مکرِ ایشان پیشِ او * یک بیک ز آن سان که اندر شیر مو
۲۸۵۱Nمی‌نمود آن مکر ایشان پیش او * یک به یک ز آن سان که اندر شیر مو
۲۸۵۲Qموی را نادیده می‌کرد آن لطیف * شیر را شاباش می‌گفت آن ظریف
۲۸۵۲Nموی را نادیده می‌کرد آن لطیف * شیر را شاباش می‌گفت آن ظریف
۲۸۵۳Qصد هزاران مویِ مکر و دمدمه * چشم خوابانید آن دَم ز ان همه
۲۸۵۳Nصد هزاران موی مکر و دمدمه * چشم خوابانید آن دم ز ان همه
۲۸۵۴Qراست می‌فرمود آن بحرِ کرم * بر شما من از شما مشفق‌ترم
۲۸۵۴Nراست می‌فرمود آن بحر کرم * بر شما من از شما مشفق‌ترم
۲۸۵۵Qمن نشسته بر کنارِ آتشی * با فروغ و شعلهٔ بس ناخَوشی
۲۸۵۵Nمن نشسته بر کنار آتشی * با فروغ و شعله‌ی بس ناخوشی
۲۸۵۶Qهمچو پروانه شما آن سو دَوَان * هر دو دستِ من شده پروانه‌ران
۲۸۵۶Nهمچو پروانه شما آن سو دوان * هر دو دست من شده پروانه ران
۲۸۵۷Qچون بر آن شد تا روان گردد رسول * غیرتِ حق بانگ زد مشْنو زِ غُول
۲۸۵۷Nچون بر آن شد تا روان گردد رسول * غیرت حق بانگ زد مشنو ز غول
۲۸۵۸Qکین خبیثان مکر و حیلت کرده‌اند * جمله مقلوبست آنچ آورده‌اند
۲۸۵۸Nکاین خبیثان مکر و حیلت کرده‌اند * جمله مقلوب است آنچ آورده‌اند
۲۸۵۹Qقصدِ ایشان جز سیه‌رویی نبود * خیر دین کَی جُست ترسا و جهود
۲۸۵۹Nقصد ایشان جز سیه رویی نبود * خیر دین کی جست ترسا و جهود
۲۸۶۰Qمسجدی بر جسرِ دوزخ ساختند * با خدا نَرْدِ دغاها باختند
۲۸۶۰Nمسجدی بر جسر دوزخ ساختند * با خدا نرد دغاها باختند
۲۸۶۱Qقصدشان تفریقِ اصحابِ رسول * فضلِ حق را کَیْ شناسد هر فَضول
۲۸۶۱Nقصدشان تفریق اصحاب رسول * فضل حق را کی شناسد هر فضول
۲۸۶۲Qتا جهودی را ز شام اینجا کَشند * که بوعظِ او جهودان سَرْخَوشند
۲۸۶۲Nتا جهودی را ز شام اینجا کشند * که به وعظ او جهودان سر خوشند
۲۸۶۳Qگفت پیغامبر که آری لیک ما * بر سرِ راهیم و بر عزمِ غزا
۲۸۶۳Nگفت پیغمبر که آری لیک ما * بر سر راهیم و بر عزم غزا
۲۸۶۴Qزین سفر چون باز گردم آنگهان * سوی آن مسجد روان گردم روان
۲۸۶۴Nزین سفر چون باز گردم آن گهان * سوی آن مسجد روان گردم روان
۲۸۶۵Qدفعشان کرد و بسوی غزو تاخت * با دغایان از دغا نردی بباخت
۲۸۶۵Nدفعشان کرد و به سوی غزو تاخت * با دغایان از دغا نردی بباخت
۲۸۶۶Qچون بیامد از غزا باز آمدند * چنگ اندر وعدهٔ ماضی زدند
۲۸۶۶Nچون بیامد از غزا باز آمدند * چنگ اندر وعده‌ی ماضی زدند
۲۸۶۷Qگفت حقّش ای پَیَمبر فاش گو * غدر را ور جنگ باشد باش گو
۲۸۶۷Nگفت حقش ای پیمبر فاش گو * غدر را ور جنگ باشد باش گو
۲۸۶۸Qگفتشان بس بَددرون و دشمنید * تا نگویم رازهاتان تن زَنید
۲۸۶۸Nگفت ای قوم دغل خامش کنید * تا نگویم رازهاتان تن زنید
۲۸۶۹Qچون نشانی چند از اسرارشان * در بیان آورد بَد شد کارشان
۲۸۶۹Nچون نشانی چند از اسرارشان * در بیان آورد بد شد کارشان
۲۸۷۰Qقاصدان زو باز گشتند آن زمان * حاش لله حاش لله دَم‌زنان
۲۸۷۰Nقاصدان زو باز گشتند آن زمان * حاش لله حاش لله دم زنان
۲۸۷۱Qهر منافق مُصْحَفی زیرِ بغل * سوی پیغامبر بیاورد از دغل
۲۸۷۱Nهر منافق مصحفی زیر بغل * سوی پیغمبر بیاورد از دغل
۲۸۷۲Qبهرِ سوگندان که اَیْمان جُنَّتیست * زانک سوگندان کژان را سُنَّتیست
۲۸۷۲Nبهر سوگندان که ایمان جنتی است * ز انکه سوگندان کژان را سنتی است
۲۸۷۳Qچون ندارد مردِ کژ در دین وفا * هر زمانی بشْکند سوگند را
۲۸۷۳Nچون ندارد مرد کژ در دین وفا * هر زمانی بشکند سوگند را
۲۸۷۴Qراستان را حاجتِ سوگند نیست * زانک ایشان را دو چشم روشنیست
۲۸۷۴Nراستان را حاجت سوگند نیست * ز انکه ایشان را دو چشم روشنی است
۲۸۷۵Qنقضِ میثاق و عهود از احمقیست * حفظِ اَیْمان و وفا کارِ تقیست
۲۸۷۵Nنقض میثاق و عهود از احمقی است * حفظ ایمان و وفا کار تقی است
۲۸۷۶Qگفت پیغامبر که سوگندِ شما * راست گیرم یا که سوگندِ خدا
۲۸۷۶Nگفت پیغمبر که سوگند شما * راست گیرم یا که سوگند خدا
۲۸۷۷Qباز سوگندِ دگر خوردند قوم * مصحف اندر دست و بر لب مُهرِ صَوْم
۲۸۷۷Nباز سوگند دگر خوردند قوم * مصحف اندر دست و بر لب مهر صوم
۲۸۷۸Qکه بحقِّ این کلامِ پاکِ راست * کان بنای مسجد از بهرِ خداست
۲۸۷۸Nکه به حق این کلام پاک راست * کان بنای مسجد از بهر خداست
۲۸۷۹Qاندر آنجا هیچ حیله و مکر نیست * اندر آنجا ذکر و صدق و یارَبیست
۲۸۷۹Nاندر آن جا هیچ مکر و حیله نیست * اندر آن جا ذکر و صدق و یا ربی است
۲۸۸۰Qگفت پیغامبر که آوازِ خدا * می‌رسد در گوشِ من همچون صدا
۲۸۸۰Nگفت پیغمبر که آواز خدا * می‌رسد در گوش من همچون صدا
۲۸۸۱Qمُهر در گوشِ شما بنْهاد حق * تا بآوازِ خدا نارد سَبَق
۲۸۸۱Nمهر در گوش شما بنهاد حق * تا به آواز خدا نارد سبق
۲۸۸۲Qنک صریح آوازِ حق می‌آیدم * همچو صاف از دُرد می‌پالایدم
۲۸۸۲Nنک صریح آواز حق می‌آیدم * همچو صاف از درد می‌پالایدم
۲۸۸۳Qهمچنانکِ موسی از سوی درخت * بانگِ حق بشْنید کای مسعود‌بخت
۲۸۸۳Nهمچنان که موسی از سوی درخت * بانگ حق بشنید کای مسعود بخت
۲۸۸۴Qاز درخت‌ إِنِّی أَنَا اللَّهُ‌ می‌شنید * با کلام انوار می‌آمد پدید
۲۸۸۴Nاز درخت‌ إِنِّی أَنَا اللَّهُ‌ می‌شنید * با کلام انوار می‌آمد پدید
۲۸۸۵Qچون ز نورِ وَحی در می‌ماندند * باز نَوْ سوگندها می‌خواندند
۲۸۸۵Nچون ز نور وحی در می‌ماندند * باز نو سوگندها می‌خواندند
۲۸۸۶Qچون خدا سوگند را خواند سپر * کَیْ نهد اسْپر ز کف پیکارگر
۲۸۸۶Nچون خدا سوگند را خواند سپر * کی نهد اسپر ز کف پیکارگر
۲۸۸۷Qباز پیغامبر بتکذیبِ صریح * َقَدْ کَذَبْتُمْ گفت با ایشان فصیح
۲۸۸۷Nباز پیغمبر به تکذیب صریح * قد کذبتم گفت با ایشان فصیح