block:2075
۲۸۴۸ | Q | بر رسولِ حق فسونها خواندند | * | رَخَشِ دَستان و حِیَل میراندند |
۲۸۴۸ | N | بر رسول حق فسونها خواندند | * | رخش دستان و حیل میراندند |
۲۸۴۹ | Q | آن رسولِ مهربانِ رحمکیش | * | جز تبسّم جز بلی ناورد پیش |
۲۸۴۹ | N | آن رسول مهربان رحم کیش | * | جز تبسم جز بلی ناورد پیش |
۲۸۵۰ | Q | شکرهای آن جماعت یاد کرد | * | در اجابت قاصدان را شاد کرد |
۲۸۵۰ | N | شکرهای آن جماعت یاد کرد | * | در اجابت قاصدان را شاد کرد |
۲۸۵۱ | Q | مینمود آن مکرِ ایشان پیشِ او | * | یک بیک ز آن سان که اندر شیر مو |
۲۸۵۱ | N | مینمود آن مکر ایشان پیش او | * | یک به یک ز آن سان که اندر شیر مو |
۲۸۵۲ | Q | موی را نادیده میکرد آن لطیف | * | شیر را شاباش میگفت آن ظریف |
۲۸۵۲ | N | موی را نادیده میکرد آن لطیف | * | شیر را شاباش میگفت آن ظریف |
۲۸۵۳ | Q | صد هزاران مویِ مکر و دمدمه | * | چشم خوابانید آن دَم ز ان همه |
۲۸۵۳ | N | صد هزاران موی مکر و دمدمه | * | چشم خوابانید آن دم ز ان همه |
۲۸۵۴ | Q | راست میفرمود آن بحرِ کرم | * | بر شما من از شما مشفقترم |
۲۸۵۴ | N | راست میفرمود آن بحر کرم | * | بر شما من از شما مشفقترم |
۲۸۵۵ | Q | من نشسته بر کنارِ آتشی | * | با فروغ و شعلهٔ بس ناخَوشی |
۲۸۵۵ | N | من نشسته بر کنار آتشی | * | با فروغ و شعلهی بس ناخوشی |
۲۸۵۶ | Q | همچو پروانه شما آن سو دَوَان | * | هر دو دستِ من شده پروانهران |
۲۸۵۶ | N | همچو پروانه شما آن سو دوان | * | هر دو دست من شده پروانه ران |
۲۸۵۷ | Q | چون بر آن شد تا روان گردد رسول | * | غیرتِ حق بانگ زد مشْنو زِ غُول |
۲۸۵۷ | N | چون بر آن شد تا روان گردد رسول | * | غیرت حق بانگ زد مشنو ز غول |
۲۸۵۸ | Q | کین خبیثان مکر و حیلت کردهاند | * | جمله مقلوبست آنچ آوردهاند |
۲۸۵۸ | N | کاین خبیثان مکر و حیلت کردهاند | * | جمله مقلوب است آنچ آوردهاند |
۲۸۵۹ | Q | قصدِ ایشان جز سیهرویی نبود | * | خیر دین کَی جُست ترسا و جهود |
۲۸۵۹ | N | قصد ایشان جز سیه رویی نبود | * | خیر دین کی جست ترسا و جهود |
۲۸۶۰ | Q | مسجدی بر جسرِ دوزخ ساختند | * | با خدا نَرْدِ دغاها باختند |
۲۸۶۰ | N | مسجدی بر جسر دوزخ ساختند | * | با خدا نرد دغاها باختند |
۲۸۶۱ | Q | قصدشان تفریقِ اصحابِ رسول | * | فضلِ حق را کَیْ شناسد هر فَضول |
۲۸۶۱ | N | قصدشان تفریق اصحاب رسول | * | فضل حق را کی شناسد هر فضول |
۲۸۶۲ | Q | تا جهودی را ز شام اینجا کَشند | * | که بوعظِ او جهودان سَرْخَوشند |
۲۸۶۲ | N | تا جهودی را ز شام اینجا کشند | * | که به وعظ او جهودان سر خوشند |
۲۸۶۳ | Q | گفت پیغامبر که آری لیک ما | * | بر سرِ راهیم و بر عزمِ غزا |
۲۸۶۳ | N | گفت پیغمبر که آری لیک ما | * | بر سر راهیم و بر عزم غزا |
۲۸۶۴ | Q | زین سفر چون باز گردم آنگهان | * | سوی آن مسجد روان گردم روان |
۲۸۶۴ | N | زین سفر چون باز گردم آن گهان | * | سوی آن مسجد روان گردم روان |
۲۸۶۵ | Q | دفعشان کرد و بسوی غزو تاخت | * | با دغایان از دغا نردی بباخت |
۲۸۶۵ | N | دفعشان کرد و به سوی غزو تاخت | * | با دغایان از دغا نردی بباخت |
۲۸۶۶ | Q | چون بیامد از غزا باز آمدند | * | چنگ اندر وعدهٔ ماضی زدند |
۲۸۶۶ | N | چون بیامد از غزا باز آمدند | * | چنگ اندر وعدهی ماضی زدند |
۲۸۶۷ | Q | گفت حقّش ای پَیَمبر فاش گو | * | غدر را ور جنگ باشد باش گو |
۲۸۶۷ | N | گفت حقش ای پیمبر فاش گو | * | غدر را ور جنگ باشد باش گو |
۲۸۶۸ | Q | گفتشان بس بَددرون و دشمنید | * | تا نگویم رازهاتان تن زَنید |
۲۸۶۸ | N | گفت ای قوم دغل خامش کنید | * | تا نگویم رازهاتان تن زنید |
۲۸۶۹ | Q | چون نشانی چند از اسرارشان | * | در بیان آورد بَد شد کارشان |
۲۸۶۹ | N | چون نشانی چند از اسرارشان | * | در بیان آورد بد شد کارشان |
۲۸۷۰ | Q | قاصدان زو باز گشتند آن زمان | * | حاش لله حاش لله دَمزنان |
۲۸۷۰ | N | قاصدان زو باز گشتند آن زمان | * | حاش لله حاش لله دم زنان |
۲۸۷۱ | Q | هر منافق مُصْحَفی زیرِ بغل | * | سوی پیغامبر بیاورد از دغل |
۲۸۷۱ | N | هر منافق مصحفی زیر بغل | * | سوی پیغمبر بیاورد از دغل |
۲۸۷۲ | Q | بهرِ سوگندان که اَیْمان جُنَّتیست | * | زانک سوگندان کژان را سُنَّتیست |
۲۸۷۲ | N | بهر سوگندان که ایمان جنتی است | * | ز انکه سوگندان کژان را سنتی است |
۲۸۷۳ | Q | چون ندارد مردِ کژ در دین وفا | * | هر زمانی بشْکند سوگند را |
۲۸۷۳ | N | چون ندارد مرد کژ در دین وفا | * | هر زمانی بشکند سوگند را |
۲۸۷۴ | Q | راستان را حاجتِ سوگند نیست | * | زانک ایشان را دو چشم روشنیست |
۲۸۷۴ | N | راستان را حاجت سوگند نیست | * | ز انکه ایشان را دو چشم روشنی است |
۲۸۷۵ | Q | نقضِ میثاق و عهود از احمقیست | * | حفظِ اَیْمان و وفا کارِ تقیست |
۲۸۷۵ | N | نقض میثاق و عهود از احمقی است | * | حفظ ایمان و وفا کار تقی است |
۲۸۷۶ | Q | گفت پیغامبر که سوگندِ شما | * | راست گیرم یا که سوگندِ خدا |
۲۸۷۶ | N | گفت پیغمبر که سوگند شما | * | راست گیرم یا که سوگند خدا |
۲۸۷۷ | Q | باز سوگندِ دگر خوردند قوم | * | مصحف اندر دست و بر لب مُهرِ صَوْم |
۲۸۷۷ | N | باز سوگند دگر خوردند قوم | * | مصحف اندر دست و بر لب مهر صوم |
۲۸۷۸ | Q | که بحقِّ این کلامِ پاکِ راست | * | کان بنای مسجد از بهرِ خداست |
۲۸۷۸ | N | که به حق این کلام پاک راست | * | کان بنای مسجد از بهر خداست |
۲۸۷۹ | Q | اندر آنجا هیچ حیله و مکر نیست | * | اندر آنجا ذکر و صدق و یارَبیست |
۲۸۷۹ | N | اندر آن جا هیچ مکر و حیله نیست | * | اندر آن جا ذکر و صدق و یا ربی است |
۲۸۸۰ | Q | گفت پیغامبر که آوازِ خدا | * | میرسد در گوشِ من همچون صدا |
۲۸۸۰ | N | گفت پیغمبر که آواز خدا | * | میرسد در گوش من همچون صدا |
۲۸۸۱ | Q | مُهر در گوشِ شما بنْهاد حق | * | تا بآوازِ خدا نارد سَبَق |
۲۸۸۱ | N | مهر در گوش شما بنهاد حق | * | تا به آواز خدا نارد سبق |
۲۸۸۲ | Q | نک صریح آوازِ حق میآیدم | * | همچو صاف از دُرد میپالایدم |
۲۸۸۲ | N | نک صریح آواز حق میآیدم | * | همچو صاف از درد میپالایدم |
۲۸۸۳ | Q | همچنانکِ موسی از سوی درخت | * | بانگِ حق بشْنید کای مسعودبخت |
۲۸۸۳ | N | همچنان که موسی از سوی درخت | * | بانگ حق بشنید کای مسعود بخت |
۲۸۸۴ | Q | از درخت إِنِّی أَنَا اللَّهُ میشنید | * | با کلام انوار میآمد پدید |
۲۸۸۴ | N | از درخت إِنِّی أَنَا اللَّهُ میشنید | * | با کلام انوار میآمد پدید |
۲۸۸۵ | Q | چون ز نورِ وَحی در میماندند | * | باز نَوْ سوگندها میخواندند |
۲۸۸۵ | N | چون ز نور وحی در میماندند | * | باز نو سوگندها میخواندند |
۲۸۸۶ | Q | چون خدا سوگند را خواند سپر | * | کَیْ نهد اسْپر ز کف پیکارگر |
۲۸۸۶ | N | چون خدا سوگند را خواند سپر | * | کی نهد اسپر ز کف پیکارگر |
۲۸۸۷ | Q | باز پیغامبر بتکذیبِ صریح | * | َقَدْ کَذَبْتُمْ گفت با ایشان فصیح |
۲۸۸۷ | N | باز پیغمبر به تکذیب صریح | * | قد کذبتم گفت با ایشان فصیح |