vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2073

فوت شدن دزد بآواز دادن آن شخص صاحب خانه را کی نزدیک آمده بود کی دزد را دریابد و بگیرد
۲۷۹۳Qاین بدان ماند که شخصی دُزد دید * در وثاق اندر پیِ او می‌دوید
۲۷۹۳Nاین بدان ماند که شخصی دزد دید * در وثاق اندر پی او می‌دوید
۲۷۹۴Qتا دو سه مَیْدان دوید اندر پَیَش * تا در افگند آن تعب اندر خَویَش
۲۷۹۴Nتا دو سه میدان دوید اندر پیش * تا در افگند آن تعب اندر خویش
۲۷۹۵Qاندر آن حمله که نزدیک آمدش * تا بدو اندر جَهَد دریابدش
۲۷۹۵Nاندر آن حمله که نزدیک آمدش * تا بدو اندر جهد دریابدش
۲۷۹۶Qدزدِ دیگر بانگ کردش که بیا * تا ببینی این علاماتِ بلا
۲۷۹۶Nدزد دیگر بانگ کردش که بیا * تا ببینی این علامات بلا
۲۷۹۷Qزود باش و باز گرد ای مَرِد کار * تا ببینی حال اینجا زار زار
۲۷۹۷Nزود باش و باز گرد ای مرد کار * تا ببینی حال اینجا زار زار
۲۷۹۸Qگفت باشد کان طرف دزدی بود * گر نگردم زود این بر من رود
۲۷۹۸Nگفت باشد کان طرف دزدی بود * گر نگردم زود این بر من رود
۲۷۹۹Qدر زن و فرزندِ من دستی زند * بَستنِ این دزد سودم کَی کند
۲۷۹۹Nدر زن و فرزند من دستی زند * بستن این دزد سودم کی کند
۲۸۰۰Qاین مسلمان از کرم می‌خواندم * گر نگردم زود پیش آید نَدَم
۲۸۰۰Nاین مسلمان از کرم می‌خواندم * گر نگردم زود پیش آید ندم
۲۸۰۱Qبر امیدِ شفقتِ آن نیکخواه * دزد را بگْذاشت باز آمد براه
۲۸۰۱Nبر امید شفقت آن نیک خواه * دزد را بگذاشت باز آمد به راه
۲۸۰۲Qگفت ای یارِ نکو احوال چیست * این فغان و بانگِ تو از دستِ کیست
۲۸۰۲Nگفت ای یار نکو احوال چیست * این فغان و بانگ تو از دست کیست
۲۸۰۳Qگفت اینک بین نشانِ پایِ دُزد * این طرف رفتست دزدِ زَنْ‌بُمْزد
۲۸۰۳Nگفت اینک بین نشان پای دزد * این طرف رفته ست دزد زن بمزد
۲۸۰۴Qنک نشانِ پای دزدِ قلتبان * در پیِ او رَو بدین نقش و نشان
۲۸۰۴Nنک نشان پای دزد قلتبان * در پی او رو بدین نقش و نشان
۲۸۰۵Qگفت ای ابله چه می‌گویی مرا * من گرفته بودم آخِر مر ورا
۲۸۰۵Nگفت ای ابله چه می‌گویی مرا * من گرفته بودم آخر مر و را
۲۸۰۶Qدزد را از بانگِ تو بگْذاشتم * من تو خر را آدمی پنداشتم
۲۸۰۶Nدزد را از بانگ تو بگذاشتم * من تو خر را آدمی پنداشتم
۲۸۰۷Qاین چه ژاژست و چه هرزه ای فلان * من حقیقت یافتم چه بْوَد نشان
۲۸۰۷Nاین چه ژاژست و چه هرزه ای فلان * من حقیقت یافتم چه بود نشان
۲۸۰۸Qگفت من از حق نشانت می‌دهم * این نشانست از حقیقت آگهم
۲۸۰۸Nگفت من از حق نشانت می‌دهم * این نشان است از حقیقت آگهم
۲۸۰۹Qگفت طَّراری تو یا خود ابلهی * بلک تو دزدی و زین حال آگهی
۲۸۰۹Nگفت طراری تو یا خود ابلهی * بلکه تو دزدی و زین حال آگهی
۲۸۱۰Qخصم خود را می‌کشیدم من کشان * تو رهانیدی و را کاینکْ نشان
۲۸۱۰Nخصم خود را می‌کشیدم من کشان * تو رهانیدی و را کاینک نشان
۲۸۱۱Qتو جِهَت گو من برونم از جهات * در وصال آیات کو یا بیّنات
۲۸۱۱Nتو جهت گو من برونم از جهات * در وصال آیات کو یا بینات
۲۸۱۲Qُصُنع بیند مَردِ محجوب از صِفات * در صفات آنست کو گم کرد ذات
۲۸۱۲Nصنع بیند مرد محجوب از صفات * در صفات آن است کاو گم کرد ذات
۲۸۱۳Qواصلان چون غرقِ ذات‌اند ای پسر * کَیْ کنند اندر صفاتِ او نظر
۲۸۱۳Nواصلان چون غرق ذاتند ای پسر * کی کنند اندر صفات او نظر
۲۸۱۴Qچونک اندر قعرِ جُو باشد سَرَت * کَیْ برنگِ آب افتد مَنْظرت
۲۸۱۴Nچون که اندر قعر جو باشد سرت * کی به رنگ آب افتد منظرت
۲۸۱۵Qور برنگِ آب باز آیی ز قَعَر * پس پلاسی بسْتدی دادی تو شَعْر
۲۸۱۵Nور به رنگ آب باز آیی ز قعر * پس پلاسی بستدی دادی تو شعر
۲۸۱۶Qطاعتِ عامه گناهِ خاصگان * وُصلتِ عامه حجابِ خاص دان
۲۸۱۶Nطاعت عامه گناه خاصگان * وصلت عامه حجاب خاص دان
۲۸۱۷Qمر وزیری را کند شَهْ مُحتسب * شه عدوِّ او بود نبْود مُحِب
۲۸۱۷Nمر وزیری را کند شه محتسب * شه عدوی او بود نبود محب
۲۸۱۸Qهم گناهی کرده باشد آن وزیر * بی‌سبب نبْود تغیّر ناگزیر
۲۸۱۸Nهم گناهی کرده باشد آن وزیر * بی‌سبب نبود تغیر ناگزیر
۲۸۱۹Qآنک ز اوَّل مُحتسب بُد خود ورا * بخت و روزی آن بُدست از ابتدا
۲۸۱۹Nآن که ز اول محتسب بد خود و را * بخت و روزی آن بده ست از ابتدا
۲۸۲۰Qلیک آنک اوّل وزیرِ شه بُدَست * مُحتسِب کردن سبب فعلِ بَدَست
۲۸۲۰Nلیک آن کاول وزیر شه بده ست * محتسب کردن سبب فعل بد است
۲۸۲۱Qچون ترا شَه ز آستانه پیش خواند * باز سوی آستانه باز راند
۲۸۲۱Nچون ترا شه ز آستانه پیش خواند * باز سوی آستانه باز راند
۲۸۲۲Qتو یقین می‌دان که جُرمی کرده‌ای * جَبْر را از جهل پیش آورده‌ای
۲۸۲۲Nتو یقین می‌دان که جرمی کرده‌ای * جبر را از جهل پیش آورده‌ای
۲۸۲۳Qکه مرا روزی و قِسمت این بُدست * پس چرا دی بودت آن دولت بِدَست
۲۸۲۳Nکه مرا روزی و قسمت این بده ست * پس چرا دی بودت آن دولت به دست
۲۸۲۴Qقسمتِ خود خود بریدی تو ز جَهل * قِسمتِ خود را فزاید مردِ اهل
۲۸۲۴Nقسمت خود خود بریدی تو ز جهل * قسمت خود را فزاید مرد اهل