vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2063

باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
۲۶۷۲Qگفت ابلیسش گشای این عُقْد را * من مِحَکّم قلب را و نقد را
۲۶۷۲Nگفت ابلیسش گشای این عقد را * من محکم قلب را و نقد را
۲۶۷۳Qامتحانِ شیر و کلبم کرد حق * امتحانِ نقد و قلبم کرد حق
۲۶۷۳Nامتحان شیر و کلبم کرد حق * امتحان نقد و قلبم کرد حق
۲۶۷۴Qقلب را من کَی سیه‌رُو کرده‌ام * صَیْرَفی‌ام قیمتِ او کرده‌ام
۲۶۷۴Nقلب را من کی سیه رو کرده‌ام * صیرفی‌ام قیمت او کرده‌ام
۲۶۷۵Qنیکوان را رهنمایی می‌کنم * شاخه‌های خشک را بر می‌کَنم
۲۶۷۵Nنیکوان را ره نمایی می‌کنم * شاخه‌های خشک را بر می‌کنم
۲۶۷۶Qاین علفها می‌نهم از بهرِ چیست * تا پدید آید که حیوان جنسِ کیست
۲۶۷۶Nاین علفها می‌نهم از بهر چیست * تا پدید آید که حیوان جنس کیست
۲۶۷۷Qگرگ از آهو چو زاید کودکی * هست در گرگیش و آهویی شکی
۲۶۷۷Nگرگ از آهو چو زاید کودکی * هست در گرگیش و آهویی شکی
۲۶۷۸Qتو گیاه و استخوان پیشش بریز * تا کدامین سو کند او گام تیز
۲۶۷۸Nتو گیاه و استخوان پیشش بریز * تا کدامین سو کند او گام تیز
۲۶۷۹Qگر بسوی استخوان آید سَگَست * ور گیا خواهد یقین آهو رَگَست
۲۶۷۹Nگر به سوی استخوان آید سگ است * ور گیا خواهد یقین آهو رگ است
۲۶۸۰Qقهر و لطفی جُفت شد با همدگر * زاد ازین هر دو جهانی خیر و شَر
۲۶۸۰Nقهر و لطفی جفت شد با همدگر * زاد از این هر دو جهانی خیر و شر
۲۶۸۱Qتو گیاه و استخوان را عرضه کن * قُوتِ نَفس و قُوتِ جان را عرضه کن
۲۶۸۱Nتو گیاه و استخوان را عرضه کن * قوت نفس و قوت جان را عرضه کن
۲۶۸۲Qگر غذای نفس جوید اَبترست * ور غذای روح خواهد سَرْوَرست
۲۶۸۲Nگر غذای نفس جوید ابتر است * ور غذای روح خواهد سرور است
۲۶۸۳Qگر کند او خدمتِ تن هست خَر * ور رود در بحرِ جان یابد گهر
۲۶۸۳Nگر کند او خدمت تن هست خر * ور رود در بحر جان یابد گهر
۲۶۸۴Qگرچه این دو مختلف خیر و شَرند * لیک این هر دو بیک کار اندرند
۲۶۸۴Nگر چه این دو مختلف خیر و شراند * لیک این هر دو به یک کار اندراند
۲۶۸۵Qانبیا طاعات عرضه می‌کنند * دشمنان شهوات عرضه می‌کنند
۲۶۸۵Nانبیا طاعات عرضه می‌کنند * دشمنان شهوات عرضه می‌کنند
۲۶۸۶Qنیک را چون بَد کنم یزدان نِیَم * داعِیَم من خالق ایشان نِیَم
۲۶۸۶Nنیک را چون بد کنم؟ یزدان نی‌ام * داعیم من خالق ایشان نی‌ام
۲۶۸۷Qخوب را من زشت سازم رب نَه‌اَم * زشت را و خوب را آیینه‌ام
۲۶۸۷Nخوب را من زشت سازم رب نه‌ام * زشت را و خوب را آیینه‌ام
۲۶۸۸Qسوخت هندو آینه از درد را * کاین سیه‌رُو می‌نماید مرد را
۲۶۸۸Nسوخت هندو آینه از درد را * کاین سیه رو می‌نماید مرد را
۲۶۸۹Qاو مرا غمّاز کرد و راست‌گو * تا بگویم زشت کو و خوب کو
۲۶۸۹Nاو مرا غماز کرد و راست گو * تا بگویم زشت کو و خوب کو
۲۶۹۰Qمن گواهم بر گوا زندان کجاست * اهلِ زندان نیستم ایزد گواست
۲۶۹۰Nمن گواهم بر گوا زندان کجاست * اهل زندان نیستم ایزد گواست
۲۶۹۱Qهر کجا بینم نهالِ میوه‌دار * تربیتها می‌کنم من دایه‌وار
۲۶۹۱Nهر کجا بینم نهال میوه‌دار * تربیتها می‌کنم من دایه‌وار
۲۶۹۲Qهر کجا بینم درختِ تلخ و خُشک * می‌بُرم تا وا رهد از پُشک مُشک
۲۶۹۲Nهر کجا بینم درخت تلخ و خشک * می‌برم تا وارهد از پشک مشک
۲۶۹۳Qخشک گوید باغبان را کای فَتَی * مر مرا چه می‌بُری سر بی‌خطا
۲۶۹۳Nخشک گوید باغبان را کای فتی * مر مرا چه می‌بری سر بی‌خطا
۲۶۹۴Qباغبان گوید خُمش ای زشت‌خو * بس نباشد خشکی تو جُرمِ تو
۲۶۹۴Nباغبان گوید خمش ای زشت خو * بس نباشد خشکی تو جرم تو
۲۶۹۵Qخشک گوید راستم من کژ نِیَم * تو چرا بی‌جرم می‌بُرّی پَیَم
۲۶۹۵Nخشک گوید راستم من کژ نی‌ام * تو چرا بی‌جرم می‌بری پیم
۲۶۹۶Qباغبان گوید اگر مسعودیی * کاشکی کژ بودیی تَر بودیی
۲۶۹۶Nباغبان گوید اگر مسعودی‌ای * کاشکی کژ بودی‌ای تر بودی‌ای
۲۶۹۷Qجاذبِ آبِ حیاتی گشتیی * اندر آبِ زندگی آغشتیی
۲۶۹۷Nجاذب آب حیاتی گشته‌ای * اندر آب زندگی آغشتی‌ای
۲۶۹۸Qتخمِ تو بَد بوده است و اصلِ تو * با درختِ خوش نبوده وَصلِ تو
۲۶۹۸Nتخم تو بد بوده است و اصل تو * با درخت خوش نبوده وصل تو
۲۶۹۹Qشاخِ تلخ ار با خوشی وُصلت کند * آن خوشی اندر نهادش بر زند
۲۶۹۹Nشاخ تلخ ار با خوشی وصلت کند * آن خوشی اندر نهادش بر زند