vol.2

Qūniyah Nicholson both

block:2057

تتّمهٔ نصیحت رسول علیه السّلام بیمار را
۲۴۵۶Qگفت پیغامبر مر آن بیمار را * چون عیادت کرد یارِ زار را
۲۴۵۶Nگفت پیغمبر مر آن بیمار را * چون عیادت کرد یار زار را
۲۴۵۷Qکه مگر نوعی دعایی کرده‌ای * از جهالت زَهْربایی خورده‌ای
۲۴۵۷Nکه مگر نوعی دعایی کرده‌ای * از جهالت زهربایی خورده‌ای
۲۴۵۸Qیاد آور چه دعا می‌گفته‌ای * چون ز مکرِ نفس می‌آشفته‌ای
۲۴۵۸Nیاد آور چه دعا می‌گفته‌ای * چون ز مکر نفس می‌آشفته‌ای
۲۴۵۹Qگفت یادم نیست اِلّا همَّتی * دار با من یادم آید ساعتی
۲۴۵۹Nگفت یادم نیست الا همتی * دار با من یادم آید ساعتی
۲۴۶۰Qاز حضورِ نوربخشِ مصطفی * پیشِ خاطر آمد او را آن دُعا
۲۴۶۰Nاز حضور نور بخش مصطفا * پیش خاطر آمد او را آن دعا
۲۴۶۱Nهمت پیغمبر روشن‌کده * پیش خاطر آمدش آن گم شده
۲۴۶۲Qتافت ز آن روزن که از دل تا دلست * روشنی که فرقِ حقّ و باطلست
۲۴۶۲Nتافت ز آن روزن که از دل تا دل است * روشنی که فرق حق و باطل است
۲۴۶۳Qگفت اینک یادم آمد ای رسول * آن دعا که گفته‌ام من بوٱلفضول
۲۴۶۳Nگفت اینک یادم آمد ای رسول * آن دعا که گفته‌ام من بو الفضول
۲۴۶۴Qچون گرفتارِ گُنه می‌آمدم * غرقه دست اندر حَشایِش می‌زدم
۲۴۶۴Nچون گرفتار گنه می‌آمدم * غرقه دست اندر حشایش می‌زدم
۲۴۶۵Qاز تو تهدید و وعیدی می‌رسید * مُجرمان را از عذابِ بس شدید
۲۴۶۵Nاز تو تهدید و وعیدی می‌رسید * مجرمان را از عذاب بس شدید
۲۴۶۶Qمُضطرب می‌گشتم و چاره نبود * بندِ مُحْکَم بود و قفلِ ناگشود
۲۴۶۶Nمضطرب می‌گشتم و چاره نبود * بند محکم بود و قفل ناگشود
۲۴۶۷Qنی مقامِ صبر و نی راهِ گریز * نی امیدِ توبه نی جایِ ستیز
۲۴۶۷Nنی مقام صبر و نه راه گریز * نی امید توبه نه جای ستیز
۲۴۶۸Qمن چو هاروت و چو ماروت از حزن * آه می‌کردم که ای خلّاقِ من
۲۴۶۸Nمن چو هاروت و چو ماروت از حزن * آه می‌کردم که ای خلاق من
۲۴۶۹Qاز خطر هاروت و ماروت آشکار * چاهِ بابل را بکردند اختیار
۲۴۶۹Nاز خطر هاروت و ماروت آشکار * چاه بابل را بکردند اختیار
۲۴۷۰Qتا عذابِ آخرت اینجا کشند * گُرْبُزند و عاقل و ساحِرْوَشند
۲۴۷۰Nتا عذاب آخرت اینجا کشند * گربزند و عاقل و ساحروش‌اند
۲۴۷۱Qنیک کردند و بجایِ خویش بود * سهل‌تر باشد ز آتش رنجِ دود
۲۴۷۱Nنیک کردند و بجای خویش بود * سهلتر باشد ز آتش رنج دود
۲۴۷۲Qحَد ندارد وصفِ رنجِ آن جهان * سهل باشد رنجِ دنیا پیشِ آن
۲۴۷۲Nحد ندارد وصف رنج آن جهان * سهل باشد رنج دنیا پیش آن
۲۴۷۳Qای خنک آن کو جهادی می‌کند * بر بدن زَجری و دادی می‌کند
۲۴۷۳Nای خنک آن کاو جهادی می‌کند * بر بدن زجری و دادی می‌کند
۲۴۷۴Qتا ز رنجِ آن جهانی وا رهد * بر خود این رنجِ عبادت می‌نهد
۲۴۷۴Nتا ز رنج آن جهانی وارهد * بر خود این رنج عبادت می‌نهد
۲۴۷۵Qمن همی‌گفتم که یا ربّ آن عذاب * هم درین عالم بران بر من شتاب
۲۴۷۵Nمن همی‌گفتم که یا رب آن عذاب * هم در این عالم بران بر من شتاب
۲۴۷۶Qتا در آن عالم فراغت باشدم * در چنین درخواست حلقه می‌زدم
۲۴۷۶Nتا در آن عالم فراغت باشدم * در چنین درخواست حلقه می‌زدم
۲۴۷۷Qاین چنین رنجوریی پیدام شد * جانِ من از رنج بی‌آرام شد
۲۴۷۷Nاین چنین رنجوریی پیدام شد * جان من از رنج بی‌آرام شد
۲۴۷۸Qمانده‌ام از ذکر و از اورادِ خَود * بی‌خبر گشتم ز خویش و نیک و بَد
۲۴۷۸Nمانده‌ام از ذکر و از اوراد خود * بی‌خبر گشتم ز خویش و نیک و بد
۲۴۷۹Qگر نمی‌دیدم کنون من رویِ تو * ای خجسته وی مبارک بویِ تو
۲۴۷۹Nگر نمی‌دیدم کنون من روی تو * ای خجسته وی مبارک بوی تو
۲۴۸۰Qمی‌شدم از بندْ من یکبارگی * کردیم شاهانه این غمخوارگی
۲۴۸۰Nمی‌شدم از دست من یک بارگی * کردیم شاهانه این غم خوارگی
۲۴۸۱Qگفت هَی‌هَی این دعا دیگر مکُن * بر مکَن تو خویش را از بیخ و بُن
۲۴۸۱Nگفت هی‌هی این دعا دیگر مکن * بر مکن تو خویش را از بیخ و بن
۲۴۸۲Qتو چه طاقت داری ای مورِ نژند * که نهد بر تو چنان کوهِ بلند
۲۴۸۲Nتو چه طاقت داری ای مور نژند * که نهد بر تو چنان کوه بلند
۲۴۸۳Qگفت توبه کردم ای سلطان که من * از سرِ جَلْدی نلافم هیچ فن
۲۴۸۳Nگفت توبه کردم ای سلطان که من * از سر جلدی نه لافم هیچ فن
۲۴۸۴Qاین جهان تیهست و تو موسی و ما * از گُنه در تیه مانده مُبْتلا
۲۴۸۴Nاین جهان تیه است و تو موسی و ما * از گنه در تیه مانده مبتلا
۲۴۸۵Qسالها ره می‌رویم و در اخیر * همچنان در منزلِ اوّل اسیر
۲۴۸۵Nسالها ره می‌رویم و در اخیر * همچنان در منزل اول اسیر
۲۴۸۶Qگر دلِ موسی ز ما راضی بُدی * تیه را راه و کران پیدا شدی
۲۴۸۶Nگر دل موسی ز ما راضی بدی * تیه را راه و کران پیدا شدی
۲۴۸۷Qور بکُل بیزار بودی او ز ما * کَیْ رسیدی خوانمان هیچ از سما
۲۴۸۷Nور به کل بیزار بودی او ز ما * کی رسیدی خوانمان هیچ از سما
۲۴۸۸Qکَیْ ز سنگی چشمه‌ها جوشان شدی * در بیابان‌مان امانِ جان شدی
۲۴۸۸Nکی ز سنگی چشمه‌ها جوشان شدی * در بیابان‌مان امان جان شدی
۲۴۸۹Qبل بجایِ خوان خود آتش آمدی * اندرین منزل لَهَب بر ما زدی
۲۴۸۹Nبل به جای خوان خود آتش آمدی * اندر این منزل لهب بر ما زدی
۲۴۹۰Qچون دو دِل شد موسی اندر کارِ ما * گاه خصمِ ماست گاهی یارِ ما
۲۴۹۰Nچون دو دل شد موسی اندر کار ما * گاه خصم ماست گاهی یار ما
۲۴۹۱Qخشمش آتش می‌زند در رَختِ ما * حِلم او رَد می‌کند تیر بَلا
۲۴۹۱Nخشمش آتش می‌زند در رخت ما * حلم او رد می‌کند تیر بلا
۲۴۹۲Qکَیْ بود که حلم گردد خشم نیز * نیست این نادر ز لطفت ای عزیز
۲۴۹۲Nکی بود که حلم گردد خشم نیز * نیست این نادر ز لطفت ای عزیز
۲۴۹۳Qمدحِ حاضر وَحشتست از بهرِ این * نامِ موسی می‌بَرم قاصد چنین
۲۴۹۳Nمدح حاضر وحشت است از بهر این * نام موسی می‌برم قاصد چنین
۲۴۹۴Qورنه موسی کَیْ روا دارد که من * پیشِ تو یاد آورم از هیچ تن
۲۴۹۴Nور نه موسی کی روا دارد که من * پیش تو یاد آورم از هیچ تن
۲۴۹۵Qعهدِ ما بِشْکَست صد بار و هزار * عهدِ تو چون کوه ثابت برقرار
۲۴۹۵Nعهد ما بشکست صد بار و هزار * عهد تو چون کوه ثابت برقرار
۲۴۹۶Qعهدِ ما کاه و بهَر بادی زبون * عهدِ تو کوه و ز صد کُه هم فزون
۲۴۹۶Nعهد ما کاه و به هر بادی زبون * عهد تو کوه و ز صد که هم فزون
۲۴۹۷Qحقِّ آن قوَّت که بر تَلوینِ ما * رحمتی کن ای امیرِ لونها
۲۴۹۷Nحق آن قوت که بر تلوین ما * رحمتی کن ای امیر لونها
۲۴۹۸Qخویش را دیدیم و رسوایی خویش * امتحانِ ما مکُن ای شاهْ بیش
۲۴۹۸Nخویش را دیدیم و رسوایی خویش * امتحان ما مکن ای شاه بیش
۲۴۹۹Qتا فضیحت‌های دیگر را نِهان * کرده باشی ای کریمِ مُسْتعان
۲۴۹۹Nتا فضیحت‌های دیگر را نهان * کرده باشی ای کریم مستعان
۲۵۰۰Qبی‌حَدی تو در جمال و در کمال * در کژی ما بی‌حدیم و در ضلال
۲۵۰۰Nبی‌حدی تو در جمال و در کمال * در کژی ما بی‌حدیم و در ضلال
۲۵۰۱Qبی‌حدّی خویش بگْمار ای کریم * بر کژی بی‌حدِ مُشتی لئیم
۲۵۰۱Nبی‌حدی خویش بگمار ای کریم * بر کژی بی‌حد مشتی لئیم
۲۵۰۲Qهین که از تَقطیعِ ما یک تار ماند * مصر بودیم و یکی دیوار ماند
۲۵۰۲Nهین که از تقطیع ما یک تار ماند * مصر بودیم و یکی دیوار ماند
۲۵۰۳Qالبقیّه البقیّه ای خدیو * تا نگردد شاد کُلّی جانِ دیو
۲۵۰۳Nالبقیه البقیه ای خدیو * تا نگردد شاد کلی جان دیو
۲۵۰۴Nبهر ما نه بهر آن لطف نخست * که تو کردی گمرهان را باز جست
۲۵۰۵Qچون نمودی قُدْرتت بنْمای رَحْم * ای نهاده رحمها در لحم و شَحْم
۲۵۰۵Nچون نمودی قدرتت بنمای رحم * ای نهاده رحمها در لحم و شحم
۲۵۰۶Qاین دعا گر خشم افزاید ترا * تو دعا تعلیم فرما مِهترا
۲۵۰۶Nاین دعا گر خشم افزاید ترا * تو دعا تعلیم فرما مهترا
۲۵۰۷Qآنچنان کادم بیفتاد از بهشت * رجعتش دادی که رَست از دیوِ زشت
۲۵۰۷Nآن چنان کادم بیفتاد از بهشت * رجعتش دادی که رست از دیو زشت
۲۵۰۸Qدیو که بُوَد کو ز آدم بگْذرد * بر چنین نَطعی ازو بازی بَرَد
۲۵۰۸Nدیو که بود کاو ز آدم بگذرد * بر چنین نطعی از او بازی برد
۲۵۰۹Qدر حقیقت نفعِ آدم شد همه * لعنتِ حاسد شده آن دمدمه
۲۵۰۹Nدر حقیقت نفع آدم شد همه * لعنت حاسد شده آن دمدمه
۲۵۱۰Qبازیی دید و دو صد بازی ندید * پس ستونِ خانهٔ خود را بُرید
۲۵۱۰Nبازیی دید و دو صد بازی ندید * پس ستون خانه‌ی خود را برید
۲۵۱۱Qآتشی زد شب بکِشتِ دیگران * باد آتش را بکشتِ او بِران
۲۵۱۱Nآتشی زد شب به کشت دیگران * باد آتش را به کشت او بران
۲۵۱۲Qچشم‌بندی بود لَعنَت دیو را * تا زیانِ خصم دید آن ریو را
۲۵۱۲Nچشم بندی بود لعنت دیو را * تا زیان خصم دید آن ریو را
۲۵۱۳Qلعنت این باشد که کژبینش کند * حاسد و خودبین و پُر کینش کند
۲۵۱۳Nلعنت این باشد که کژبینش کند * حاسد و خود بین و پر کینش کند
۲۵۱۴Qتا نداند که هر آنکِ کرد بَد * عاقبت باز آید و بر وَی زنَد
۲۵۱۴Nتا نداند که هر آن که کرد بد * عاقبت باز آید و بر وی زند
۲۵۱۵Qجملهٔ فرزین‌بندها بیند بعکس * مات بر وَی گردد و نقصان و وَکْس
۲۵۱۵Nجمله فرزین بندها بیند بعکس * مات بر وی گردد و نقصان و وکس
۲۵۱۶Qزانک گر او هیچ بیند خویش را * مُهْلِک و ناسور بیند ریش را
۲۵۱۶Nز انکه گر او هیچ بیند خویش را * مهلک و ناسور بیند ریش را
۲۵۱۷Qدرد خیزد زین چنین دیدن درون * درد او را از حجاب آرد برون
۲۵۱۷Nدرد خیزد زین چنین دیدن درون * درد او را از حجاب آرد برون
۲۵۱۸Qتا نگیرد مادران را دردِ زَه * طفل در زادن نیابد هیچ ره
۲۵۱۸Nتا نگیرد مادران را درد زه * طفل در زادن نیابد هیچ ره
۲۵۱۹Qاین امانت در دل و دل حامله‌ست * این نصیحتها مثالِ قابله‌ست
۲۵۱۹Nاین امانت در دل و دل حامله ست * این نصیحتها مثال قابله ست
۲۵۲۰Qقابله گوید که زن را دَرد نیست * درد باید درد کودک را رهیست
۲۵۲۰Nقابله گوید که زن را درد نیست * درد باید درد کودک را رهی است
۲۵۲۱Qآنک او بی‌درد باشد ره زنست * زانک بی‌دردی أَنا ٱلْحق گفتنست
۲۵۲۱Nآن که او بی‌درد باشد ره زن است * ز انکه بی‌دردی انا الحق گفتن است
۲۵۲۲Qآن انا بی‌وقت گفتن لَعْنتست * آن انا در وقت گفتن رَحمتست
۲۵۲۲Nآن انا بی‌وقت گفتن لعنت است * آن انا در وقت گفتن رحمت است
۲۵۲۳Qآن انا منصور رحمت شد یقین * آن انا فرعون لعنت شد ببین
۲۵۲۳Nآن انا منصور رحمت شد یقین * آن انا فرعون لعنت شد ببین
۲۵۲۴Qلاجرم هر مرغِ بی‌هنگام را * سر بُریدن واجبست اِعلام را
۲۵۲۴Nلاجرم هر مرغ بی‌هنگام را * سر بریدن واجب است اعلام را
۲۵۲۵Qسَر بُریدن چیست کُشتن نفس را * در جهاد و ترک گفتن نفس را
۲۵۲۵Nسر بریدن چیست کشتن نفس را * در جهاد و ترک گفتن نفس را
۲۵۲۶Qآنچنانکِ نیشِ کژدم بر کَنی * تا که یابد او ز کُشتن ایمنی
۲۵۲۶Nآن چنان که نیش کژدم بر کنی * تا که یابد او ز کشتن ایمنی
۲۵۲۷Qبر کَنی دندانِ پُر زهری ز مار * تا رهد مار از بلای سنگسار
۲۵۲۷Nبر کنی دندان پر زهری ز مار * تا رهد مار از بلای سنگسار
۲۵۲۸Qهیچ نکْشد نفس را جز ظِلِّ پیر * دامنِ آن نفس کُش را سخت گیر
۲۵۲۸Nهیچ نکشد نفس را جز ظل پیر * دامن آن نفس کش را سخت گیر
۲۵۲۹Qچون بگیری سخت آن توفیقِ هوست * در تو هر قُوَّت که آید جَذبِ اوست
۲۵۲۹Nچون بگیری سخت آن توفیق هوست * در تو هر قوت که آید جذب اوست
۲۵۳۰Qما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ‌ راست دان * هر چه کارد جان بود از جانِ جان
۲۵۳۰Nما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ‌ راست دان * هر چه کارد جان بود از جان جان
۲۵۳۱Qدست‌گیرنده وَیَست و بُردبار * دَم‌بدَم آن دَم ازو امّید دار
۲۵۳۱Nدست گیرنده وی است و بردبار * دم‌به‌دم آن دم از او امید دار
۲۵۳۲Qنیست غم گر دیر بی‌او مانده‌ای * دیرگیر و سخت‌گیرش خوانده‌ای
۲۵۳۲Nنیست غم گر دیر بی‌او مانده‌ای * دیرگیر و سخت‌گیرش خوانده‌ای
۲۵۳۳Qدیر گیرد سخت گیرد رحمتش * یک دَمَت غایب ندارد حضرتش
۲۵۳۳Nدیر گیرد سخت گیرد رحمتش * یک دمت غایب ندارد حضرتش
۲۵۳۴Qور تو خواهی شرحِ این وصل و ولا * از سَرِ اندیشه می‌خوان وَ ٱلضُّحَی
۲۵۳۴Nگر تو خواهی شرح این وصل و ولا * از سر اندیشه می‌خوان و الضحی
۲۵۳۵Qور تو گویی هم بدیها از وَیَست * لیک آن نقصانِ فضلِ او کَیَست
۲۵۳۵Nور تو گویی هم بدیها از وی است * لیک آن نقصان فضل او کی است
۲۵۳۶Qآن بَدی دادن کمالِ اوست هم * من مثالی گویمت ای مُحتشَم
۲۵۳۶Nآن بدی دادن کمال اوست هم * من مثالی گویمت ای محتشم
۲۵۳۷Qکرد نقّاشی دو گونه نقشها * نقشهای صاف و نقشی بی‌صَفا
۲۵۳۷Nکرد نقاشی دو گونه نقشها * نقشهای صاف و نقشی بی‌صفا
۲۵۳۸Qنقشِ یوسف کرد و حُورِ خوش‌سرشت * نقشِ عفریتان و ابلیسانِ زشت
۲۵۳۸Nنقش یوسف کرد و حور خوش سرشت * نقش عفریتان و ابلیسان زشت
۲۵۳۹Qهر دو گونه نقش اُستادی اوست * زشتی او نیست آن رادی اوست
۲۵۳۹Nهر دو گونه نقش استادی اوست * زشتی او نیست آن رادی اوست
۲۵۴۰Qزشت را در غایتِ زشتی کند * جملهٔ زشتیها بگِردْش بر تند
۲۵۴۰Nزشت را در غایت زشتی کند * جمله زشتیها به گردش بر تند
۲۵۴۱Qتا کمالِ دانشش پیدا شود * مُنَکِرِ اُستادیَش رسوا شود
۲۵۴۱Nتا کمال دانشش پیدا شود * منکر استادی‌اش رسوا شود
۲۵۴۲Qور نداند زشت کردن ناقص است * زین سبب خلّاقِ گبر و مُخْلِص است
۲۵۴۲Nور نداند زشت کردن ناقص است * زین سبب خلاق گبر و مخلص است
۲۵۴۳Qپس ازین رُو کفر و ایمان شاهدند * بر خداوندیش و هر دو ساجدند
۲۵۴۳Nپس از این رو کفر و ایمان شاهداند * بر خداوندیش و هر دو ساجداند
۲۵۴۴Qلیک مؤمن دان که‌ طَوْعاً* ساجدست * زانک جویای رضا و قاصدست
۲۵۴۴Nلیک مومن دان که‌ طَوْعاً* ساجد است * ز انکه جویای رضا و قاصد است
۲۵۴۵Qهست‌ کَرْهاً* گبر هم یزدان پرست * لیک قصدِ او مرادی دیگرست
۲۵۴۵Nهست‌ کَرْهاً* گبر هم یزدان پرست * لیک قصد او مرادی دیگر است
۲۵۴۶Qقلعهٔ سلطان عمارت می‌کند * لیک دعوی اِمارت می‌کند
۲۵۴۶Nقلعه‌ی سلطان عمارت می‌کند * لیک دعوی امارت می‌کند
۲۵۴۷Qگشته یاغی تا که مِلَکِ او بود * عاقبت خود قلعه سلطانی شود
۲۵۴۷Nگشته یاغی تا که ملک او بود * عاقبت خود قلعه سلطانی شود
۲۵۴۸Qمؤمن آن قلعه برای پادشاه * می‌کند معمور نه از بهرِ جاه
۲۵۴۸Nمومن آن قلعه برای پادشاه * می‌کند معمور نه از بهر جاه
۲۵۴۹Qزشت گوید ای شهِ زشت‌آفرین * قادری بر خوب و بر زشتِ مَهین
۲۵۴۹Nزشت گوید ای شه زشت آفرین * قادری بر خوب و بر زشت مهین
۲۵۵۰Qخوب گوید ای شَهِ حُسْن و بَها * پاک گردانیدیَمْ از عَیبها
۲۵۵۰Nخوب گوید ای شه حسن و بها * پاک گردانیدیم از عیبها