block:2058
۲۵۵۱ | N | گفت پیغمبر مر آن بیمار را | * | این بگو کای سهل کن دشوار را |
۲۵۵۲ | N | آتنا فی دار دنیانا حسن | * | آتنا فی دار عقبانا حسن |
۲۵۵۳ | N | راه را بر ما چو بستان کن لطیف | * | منزل ما خود تو باشی ای شریف |
۲۵۵۴ | N | مومنان در حشر گویند ای ملک | * | نی که دوزخ بود راه مشترک |
۲۵۵۵ | N | مومن و کافر بر او یابد گذار | * | ما ندیدیم اندر این ره دود و نار |
۲۵۵۶ | N | نک بهشت و بارگاه ایمنی | * | پس کجا بود آن گذرگاه دنی |
۲۵۵۷ | N | پس ملک گوید که آن روضهی خضر | * | که فلان جا دیدهاید اندر گذر |
۲۵۵۸ | N | دوزخ آن بود و سیاستگاه سخت | * | بر شما شد باغ و بستان و درخت |
۲۵۵۹ | N | چون شما این نفس دوزخ خوی را | * | آتشی گبر فتنه جوی را |
۲۵۶۰ | N | جهدها کردید و او شد پر صفا | * | نار را کشتید از بهر خدا |
۲۵۶۱ | N | آتش شهوت که شعله میزدی | * | سبزهی تقوی شد و نور هدی |
۲۵۶۲ | N | آتش خشم از شما هم حلم شد | * | ظلمت جهل از شما هم علم شد |
۲۵۶۳ | N | آتش حرص از شما ایثار شد | * | و آن حسد چون خار بد گلزار شد |
۲۵۶۴ | N | چون شما این جمله آتشهای خویش | * | بهر حق کشتید جمله پیش پیش |
۲۵۶۵ | N | نفس ناری را چو باغی ساختید | * | اندر او تخم وفا انداختید |
۲۵۶۶ | N | بلبلان ذکر و تسبیح اندر او | * | خوش سرایان در چمن بر طرف جو |
۲۵۶۷ | N | داعی حق را اجابت کردهاید | * | در جحیم نفس آب آوردهاید |
۲۵۶۸ | N | دوزخ ما نیز در حق شما | * | سبزه گشت و گلشن و برگ و نوا |
۲۵۶۹ | N | چیست احسان را مکافات ای پسر | * | لطف و احسان و ثواب معتبر |
۲۵۷۰ | N | نی شما گفتید ما قربانیایم | * | پیش اوصاف بقا ما فانیایم |
۲۵۷۱ | N | ما اگر قلاش و گر دیوانهایم | * | مست آن ساقی و آن پیمانهایم |
۲۵۷۲ | N | بر خط و فرمان او سر مینهیم | * | جان شیرین را گروگان میدهیم |
۲۵۷۳ | N | تا خیال دوست در اسرار ماست | * | چاکری و جان سپاری کار ماست |
۲۵۷۴ | N | هر کجا شمع بلا افروختند | * | صد هزاران جان عاشق سوختند |
۲۵۷۵ | N | عاشقانی کز درون خانهاند | * | شمع روی یار را پروانهاند |
۲۵۷۶ | N | ای دل آن جا رو که با تو روشناند | * | وز بلاها مر ترا چون جوشناند |
۲۵۷۷ | N | ز آن میان جان ترا جا میکنند | * | تا ترا پر باده چون جامی کنند |
۲۵۷۸ | N | در میان جان ایشان خانه گیر | * | در فلک خانه کن ای بدر منیر |
۲۵۷۹ | N | چون عطارد دفتر دل واکنند | * | تا که بر تو سرها پیدا کنند |
۲۵۸۰ | N | پیش خویشان باش چون آوارهای | * | بر مه کامل زن ار مه پارهای |
۲۵۸۱ | N | جزو را از کل خود پرهیز چیست | * | با مخالف این همه آمیز چیست |
۲۵۸۲ | N | جنس را بین نوع گشته در روش | * | غیبها بین گشته عین از پرتوش |
۲۵۸۳ | N | تا چون زن عشوه خری ای بیخرد | * | از دروغ و عشوه کی یابی مدد |
۲۵۸۴ | N | چاپلوس و لفظ شیرین و فریب | * | میستانی مینهی چون زر به جیب |
۲۵۸۵ | N | مر ترا دشنام و سیلی شهان | * | بهتر آید از ثنای گمرهان |
۲۵۸۶ | N | صفع شاهان خور مخور شهد خسان | * | تا کسی گردی ز اقبال کسان |
۲۵۸۷ | N | ز آنک از ایشان خلعت و دولت رسد | * | در پناه روح جان گردد جسد |
۲۵۸۸ | N | هر کجا بینی برهنه و بینوا | * | دان که او بگریخته ست از اوستا |
۲۵۸۹ | N | تا چنان گردد که میخواهد دلش | * | آن دل کور بد بیحاصلش |
۲۵۹۰ | N | گر چنان گشتی که استا خواستی | * | خویش را و خویش را آراستی |
۲۵۹۱ | N | هر که از استا گریزد در جهان | * | او ز دولت میگریزد این بدان |
۲۵۹۲ | N | پیشهای آموختی در کسب تن | * | چنگ اندر پیشهی دینی بزن |
۲۵۹۳ | N | در جهان پوشیده گشتی و غنی | * | چون برون آیی از اینجا چون کنی |
۲۵۹۴ | N | پیشهای آموز کاندر آخرت | * | اندر آید دخل کسب مغفرت |
۲۵۹۵ | N | آن جهان شهری است پر بازار و کسب | * | تا نپنداری که کسب اینجاست حسب |
۲۵۹۶ | N | حق تعالی گفت کاین کسب جهان | * | پیش آن کسب است لعب کودکان* |
۲۵۹۷ | N | همچو آن طفلی که بر طفلی تند | * | شکل صحبت کن مساسی میکند |
۲۵۹۸ | N | کودکان سازند در بازی دکان | * | سود نبود جز که تعبیر زبان |
۲۵۹۹ | N | شب شود در خانه آید گرسنه | * | کودکان رفته بمانده یک تنه |
۲۶۰۰ | N | این جهان بازیگه است و مرگ شب | * | باز گردی کیسه خالی پر تعب |
۲۶۰۱ | N | کسب دین عشق است و جذب اندرون | * | قابلیت نور حق دان ای حرون |
۲۶۰۲ | N | کسب فانی خواهدت این نفس خس | * | چند کسب خس کنی بگذار بس |
۲۶۰۳ | N | نفس خس گر جویدت کسب شریف | * | حیله و مکری بود آن را ردیف |